جریان یافتن پول در مبادلات جهانی شده در سطح بینالملل، مهمترین و فوریترین تأثیر جهانیشدن بر اقتصاد است. این شیوه جدید در مقابل وضعیتی که دولتها قادر بودند جریان پول را در مرزهایشان کنترل کنند، قد علم کرد و بسیاری از مناسبات اقتصادی و تجاری جهان را دگرگون ساخت.
این اقتصاد جدید که برخی قدمت آن را به 400 سال گذشته بازمیگردانند، به تعبیری همان اقتصاد سرمایهداری و لیبرالیزم است که بر مبنای اصولی چون فردگرایی، خیر محدود و بازده نزولی در مغرب زمین متولدشده است.
فقر و بردگی فراگیر، گرچه از آغاز تاریخ تا امروز خود را بهطور انعطافپذیری با شرایط متغیر جهان تطبیق داده و کمابیش در جوامع و اجتماعات بشری حضورداشته است؛ اما این حد از فقر و بیچارگی کشورهای جنوب، توسعهنیافته یا پیرامونی در دنیای مدرن؛ امری است که نشان از یک راهبرد نظاممند برای استثمار و یک فلسفه استعماری و ضد انسانی دارد. سازمان بینالمللی کار، بردگی و قاچاق انسان را «لایههای زیرین جهانیشدن» خوانده است.
یکی از عواملی که میلیونها نفر را بهسوی بردگی سوق میدهد، همین اقتصاد جهانی سرمایهداری است که قرار بوده زندگی آنها را بهتر کند. انتقال اقتصادها ابتدا به مدرنیته و سپس به جهانیشدن، تعداد زیادی از مردم جهان درحالتوسعه را به زاغههای اطراف شهرهای بزرگ کشاند و آنها را در شرایط اجتماعی و اقتصادی آسیبپذیری قرارداد.
این مردم فقیر و بیخانمان طعمههایی آماده برای بردهداری بودند. اقتصاد جهانی هم مانند جمعیت جهان شاهد رشدی ناگهانی بود. پس از استقلال مستعمرات واقع در جهان درحالتوسعه، بسیاری از آنها درهای خود را به روی تجار و سرمایهداران غربی باز کردند. اقتصاد؛ جهانی شد، بهطور قابلتوجهی رشد کرد و منافع زیادی ایجاد کرد؛ اما برخی از قسمتهای جهان سهمی از این رشد نبردند.
در تمام جهان عامه مردم بیبهره از روند توسعه و پیشرفت، در فقر و بدبختی گیر افتادند. فیالواقع این تحولات و رشدهای اقتصادی، برای ملتها و کشورهای درحالتوسعه تأثیر عکس داشت و رشد دیگران سبب هرچه فقیرتر شدن و آسیبپذیر شدن این بخش بزرگ از جمعیت جهان میشد.
ریشه این مباحث را بیش از هرجای دیگر، میتوان در فهم تبعیضگرای فلاسفهای چون ارسطو و یا تعابیر استعماری از مفاهیمی چون «تنازع بقاء» و «تضاد انواع» داروین جستجو کرد که البته هرکدام با تغییرات و واژگونیهای منفعتی اخلاف اروپایی خود، در جهت نیل به مقاصد ضد انسانی استعماری و استثماری، ضمن قلب مفهومی و انحراف معنایی، به کار گرفتهشدهاند.
فرهادی در مقدمه کتاب انسانشناسی یاریگری، شرایط موجود و ریشههای تاریخی و معرفتی آن را اینگونه توضیح میدهد: «طرح نظام رقابتی در عرصه اقتصاد بهعنوان کاراترین نظام ممکن و حذف ضعیفان و ناتوانان به نفع قدرت یکپارچهشده اقتصادی مسلط جهانی و همچنین تبلیغ تنازع بقاء و بزرگنمایی آن -و نادیده انگاری رفتارهای یاریگرانه جانوران چه در میان یک نوع و چه انواع مختلف- و تعمیم ناروای آن به جوامع انسانی به نام «داروینیزیم اجتماعی» همگی در جهت توجیه فجایع پانصدساله استعماری است».
برای مطالعه :
اینگونه است که با تمرکز بر پیشفرضهای مسلم تمدن اروپایی همچون: فردگرایی، «تضاد انواع»، جنگ و ستیزهجویی و روحیه رقابتی اقتصاد سرمایهداری؛ هرچه تضاد است، بزرگنمایی و اغراق میشود و هرچه صلح و «تعاون انواع» و رفاقت و یاریگری است تعمداً به بوته فراموشی سپرده میشود.
گستردگی فقر که یکی از پیامدهای ناگوار پیشفرضهایی چون تضاد نوع و تنازع بقاء، جهان رقابتی و اقتصاد سوداگری است، امروزه به یک بحران جهانی تبدیلشده و هر دقیقه و ثانیه در گوشه گوشه جهان تعداد زیادی از انسانها را به کام مرگ میبرد.
این فقر حاصل از جهانیشدن و اقتصاد آزاد، علاوه برگرفتن نان و جان مردمان کشورهای توسعهنیافته و درحالتوسعه، هویت و داشتههای علمی و فرهنگی عظیم این ملل و اقوام را از میان برده و به طرز عجیبی میکوشد تا با رد و نفی آنها در مسیر توسعه، این پتانسیل فرهنگی را هم مانند نان و جان از این مردمان شوربخت بستاند.
دانشها و فناوریهای سنتی بومیان، اندوختههای فرهنگی مردمان در طول تاریخ و همه ذخیره دانشی و ارزشی و بینشی و منشی آنها که دستاورد زندگی نسلها و قرنها حیات اجتماعی یاریگرانه و تولیدکننده بوده؛ بهیکباره و با طرح مسائلی چون مکتب نوسازی متقدم و نفی و طرد یکپارچه سنت و پتانسیل عظیم فرهنگی در مسیر توسعه پایدار کنار گذاشته میشود.
دوراهی اخلاقی؛ خیریه و اقتصاد سرمایهداری
سینگر؛ از فلاسفه معاصر در کتاب «زندگیای که میتوانید نجات دهید». ضرورت همکاری با خیریهها را اینگونه تبیین مینماید: تصور کنید در موقعیتی قرارگرفتهاید که شما و یک کودک در حال غرق، تنها شدهاید. کسی در آن اطراف حضور ندارد و کودک تنها با کمک شما امکان نجات خواهد داشت. در این حالت هر انسان سالمی، حتی اگر کفش و لباسش خیس یا گلی شود، بدون تردید کمک به کودک و نجات او را انتخاب میکند.
خیریههای نظام سرمایهداری نیز با بازتولید این دوراهی اخلاقی، این تلقی را به وجود آوردهاند که تنها راه نجات کودکان از شر معضلاتی چون بیماری و گرسنگی همین کمکهای بشردوستانه به خیریهها است. اصل اخلاقی موجود در نجات کودک از غرق شدن و کمک به خیریهها، واحد است: «تا زمانی که یاریرساندن و کمک به دیگران، منجر به از دست دادن چیزی کموبیش به همان اهمیت، نمیشود؛ باید از آلام نیازمندان بکاهیم».
غالب جنبشهای اجتماعی فعال در امور خیر مانند جنبش «نوعدوستی ثمربخش» جهان -مخصوصاً جهان سرمایهداری- این اصل را سرلوحه اقدامات خود نمودهاند و بیشتر از هر چیز بر خیریه بهمثابه بهترین فرصت صرف درآمد مازاد ثروتمندان تأکید میورزند.
اما این پایان ماجرا نیست؛ این استدلال بهظاهر اخلاقی، بسیاری از اندیشمندان را متقاعد نمیکند. نقدهایی چون ذات غیر دموکراتیک کمکهای بشردوستانه، خطر تحلیل رفتن بخشهای ضروری خدمات عمومی و نیاز بلندمدت به توسعه اقتصادی پس از دستیابی به کمکها و... افرادی مانند پل گومبرگ نیز اینگونه به استدلال سینگر خدشه وارد میکند که: اگر در فضای مبارزه با سرمایهداری «تمرکز از مسائل سیاسی و اقتصادی به سمت استدلالهای انتزاعی فلسفی سوق داده شود، این انحراف نوعی درویشمسلکی سیاسی را رواج خواهد داد».
وی در همین راستا بیان میدارد که نیازهای جهان به تغییرات ریشهای و نظاممند برای رهایی از فقر آنقدر عظیم است که این تلاشهای خیریهای مانع از وارد آوردن انتقادات ساختاری بهنظام سرمایهداری میشود.
مضافاً بر اینکه خندهدار به نظر میرسد اگر بدون توجه بهنظام توزیع ثروت جهان به دلارهای پرداختی توسط مردم تمرکز کرد و مسئلهای به این درجه از اهمیت را به دغدغههای رمانتیک و فردی تقلیل داد. بودریار دراینباره عبارت لطیفی دارد.
او در تبیین فقر فراگیر در جامعه مصرفی غربی بیان میدارد: «اگر فقر و آسیب مهار شدنی نیستند، این بدان دلیل است که سراغ آنها را در محلات فقیرنشین یا حلبیآبادها نباید گرفت، بلکه آنها در ساختار اجتماعی-اقتصادی لانه کردهاند و این درست همان چیزی است که باید آن را پنهان کرد!». عدم تشابه اساسی مابین نجات دادن آن کودک فرضی از غرق شدن با کمک کردن به خیریه در این نکته است. هزینه نجات کودک باری شخصی و محدود است، اما هزینه کمک به خیریهها همان چیزی است که نهادهای سرمایهداری در عوض ارائه آنچه برای فرد لازم است از ما طلب میکنند. از سوی دیگر نیک روشن است که فقر موجود از تولیدات همان سرمایه و نظام توزیع ثروتی است که در صورت فقر و مرگ، پاسخی فرافکنانهای جز بازار آزاد ندارد!
چارچوب مفهومی؛ یاریگری و انواع آن
هربرت اسپنسر، مشارکت را جوهره زندگی اجتماعی نامیده است. وی در تقسیمبندی خود به دو نوع همکاری اجباری و داوطلبانه قائل بوده است.
جوامعی که اسپنسر آنها را به جنگجو و صنعتی طبقهبندی نموده و به ترتیب برای هریک همکاری اجباری و اختیاری را میدهد. همچنین سازمان ملل آخرین نسخه برای کشورهای توسعهنیافته را «توسعه مشارکتی» عنوان کردهاند. اهمیت یافتن یاریگری همزمان با سرعتگیرهای مکتب نوسازی در کشورهای غیر غربی رخداده است. «تعاون» به مفهوم یاریگری، معاضدت و کمک به یکدیگر است.
بیشک این مفهوم از ابتدای زندگی جمعی و اجتماع بشر همراه او بوده است، چراکه اساساً زندگی جمعی –حتی در سادهترین و بدویترین شکل آن- بدون یاریگری دیگران ممکن نخواهد شد. البته میزان وابستگی به همکاری و مشارکت دیگران در زندگی فرد حسب جامعهای که در آن میزید متفاوت است.
همچنین در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز طبق اصل 44، تعاون و بخش تعاون دومین بخش رسمی اقتصاد کشور است. علاوه بر تاریخ فرهنگ ایرانی که سرشار از مشارکت و دعوت به کار جمعی و مملو از انواع یاریگریها بوده است ، دین زرتشت و دین مبین اسلام نیز مدام بر کارهای جمعی و مشارکتی تأکید داشتهاند.
بیشتر بخوانید :
انواع سهگانه یاریگری و دلالتهای آن در امور خیر
آنچه عمدتاً به نام همکاری یا تعاون شناخته میشود، غالباً شکلی روتین از فعالیت جمعی با مشارکت افراد مختلف و در مسیر دستیابی به هدفی واحد است؛ اما پژوهشهای مردمنگاری بومی اساتیدی چون دکتر فرهادی دستاوردهای جدید و قابلارائهای را مقابل این نگاههای غالب و فرضیات مسلم قرار میدهد که حکایت از تنوع یاریگریها و اشکال و دستهبندیهای آن دارد.
نتایج پژوهش مردم شناسانه «واره» این دستاوردهای مفهومی را درزمینه انواع واره نشان میدهد:
اولاً و برخلاف تصور رایج، در فضای یاریگریهای سنتی، با بیش از یک نوع همکاری مواجه هستیم.
ثانیاً غالب طبقهبندیهای موجود و آنچه بهعنوان انواع همکاریها و مشارکتها عنوانشده است عمدتاً انواع عرضی همکاری را موردتوجه قرار داده است و انواع جوهری یاریگری و ساخت واقعی انواع همکاری را نادیده گرفته است.
ثالثاً گرچه این پژوهش در بوم ایران انجامشده است، اما حسب برخی امارات و شواهد قطعی، ثابت میشود که تعاونیهای سنتی مبتنی بر یاریگری جهانی (همهجایی، جهانگستر) و همیشگی (زمان گستر) میباشند و به دوره خاص تاریخی یا منطقهای معین محدود نمیشوند.
البته این یاریگریهای همهجایی، گاهی بنا به اقتضائات و شرایط هر فرهنگ، تغییراتی در ظواهر و عرضیات خوددارند؛ اما ماهیت یاریگرانه و مشارکتی خود را از دست نمیدهند. شرح گونههای یاریگری و ذکر دلالتهای هرکدام از این انواع در امورات خیر و خیریهای ذیلاً مورداشاره قرار میگیرد:
1. دگر یاری
دگر یاری نوع خاصی از یاریگری که طی برگزاری آن، همه افراد مشارکتکننده برای هدفی واحد و در جریان فعالیتی یاریگرانه، همکاری میکنند و عواید حاصل از کار خود را در اختیار شخص یا اشخاصی خارج از گروه قرار میدهند. این سازمان یاریگرانه که عمدتاً نیز در شکل غیرانتفاعی و خیریهای کاربرد داشته، از نمایانترین شواهد و نمونههایی از فرهنگ ایرانی است که درزمینه «نوعدوستی» فعالیت داشته است.
سنت «وقف» یکی از نمودهای بارز این نوع از یاریگری در جامعه و اقتصاد ایرانی درگذر قرنهاست. این فرهنگ نیکو از همان ابتدا و پس از ترکیب با فرهنگ ایرانی در امورات تولیدی مانند زمین کشاورزی بوده است.
این حد از موقوفات کشاورزی هم در طی فرآیند تولید و هم پس از استحصال نتیجه ارزشآفرین و مشارکت خیز بوده است، در همه جای ایران از 20 تا 90 درصد زمینهای کشاورزی را شامل میشده است.
حال اگر بتوان این سنت حسنه را در مجاری سابق و پرهیز و برکت خود بازتولید کرد و بر آن متمرکز شد، آیا هنوز جایی برای خیریههای پول جمع کن و فردی نظام سرمایهداری باقی میماند؟ اگر موقوفات تولیدی که هم تولید فرصت شغلی میکردند و هم درآمدزا بودند و بدون استثناء منفعتی برای ضعیفان و تنگدستان جامعه داشتند، به معنای کلمه احیاء شوند دیگر چه نیازی به این مدلهای غربی خیریه است ؟
2. همیاری
همیاری، نوعی کمک و یاری معوض به امید تلافی متقابل است. در این شیوه از یاریگری، نوعی مبادله دوسویه و بده بستان صورت میپذیرد که با کمک یکسویه و بلاعوض (دگر یاری) و همچنین کمک به خود در فضا و امکانات گروهی (خودیاری) تفاوت زیادی دارد.
در همیاری کمک فرد یا افرادی به فرد یا افراد دیگر، همزمان با بازگشت و جبران کمک یا کمکها نیست؛ پس مبادله، از نوع تأخیری است و نتیجه همکاری با تأخیر به فرد یا افراد بازمیگردد.
واره از نوع یاریگریهای هم یارانه است. این شکل از همیاری میتواند در دو قالب متفاوت اجرا شود که عبارتاند از:
الف) همیاری همگرا (تجمیعی) که طبق آنهمه امکانات گروه همیار جمع شده و اینگونه نیرو و ابزار کار-غالباً به شکل همزمان- متمرکز و متراکم میشود. واره سنتی شیر و قرضالحسنههای خانگی که دریکی دو دهه اخیر فراگیر شده و عمدتاً توسط زنان و مادران اداره میشود ازایندست همیاریها هستند.
ب) همیاری واگرا (توزیعی) عمده فعالیتهای همیارانه و مشارکتی که بهصورت نوبتی و یا شیفتی –عمدتاً غیر همزمان- انجام میشود؛ مانند واره نان قرضی یا شبپایی (کشیک) که در هر نوبت یکی از خانوادههای روستا متولی آن میشود.
3. خودیاری
خودیاری شالودهای برای مدلهای خود پا (خود بس و خوداتکا) در توسعه که موردتوجه صاحبنظران توسعه و نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد قرارگرفته است.
این نوع از یاریگری گرچه در ظاهر استعداد چندانی برای رفع محرومیت و بهکارگیری در راستای اغراض خیریه و غیرانتفاعی ندارد، اما در اصل و با استفاده از ظرفیت کار جمعی دیگران، امکان شکلی نو از کار خیر را پدید میآورد.
برای مثال میزان منفعت حاصل از افزایش بازدهی فعالیتهای خود یارانه میتواند صرف امورات خیر گردد یا همین امر که در خودیاری از فرصت یک اقدام جمعی و گروهی استفاده میشود الگویی شود برای خیریههای مولدی که تنها با حضور اعضاء و کار اندک آنها، میتواند عایدی زیادی برای مشارکتکنندگان و سایر محرومان و فقیران در برداشته باشد. نمونه خرید محصولات تولیدشده توسط نیازمندان در یک بستر گروهی، میتواند نوعی از یاریگری خودیاری باشد.
راهکارهای جایگزین
اگر بخواهیم به همه انتقادات موجود به جریان نظاممند توزیع فقر و ثروت در جهان بپردازیم، قطعاً نه به بیان کاملی از نقدها خواهیم رسید و نه مجال طرح نقدها، راهحلهای بومی و پیشنهادهای بومزاد درزمینه امور خیر و یاریگریهای غیرانتفاعی فراهم خواهد آمد.
لذا در این مقطع و با دنبال کردن دو هدف برونرفت از وضعیت فعلی و شکست سلطه سرمایهداری و همچنین ارائه مدلی برگرفته از پتانسیل فرهنگ ایرانی در راستای تأسیس و ترویج فعالیتهای خیریه مبتنی بر اشکال یاریگری؛ پیشنهادهایی را مطرح میسازیم.
لازم به ذکر است در راستای مسیری که از ابتدای این نوشتار دنبال شده و ضمن تمرکز بیشتر بر امور خیر و خیریه، پیشنهادها و راهکارهای جایگزینی مطرح و بهاندازهای که مجال باشد به شرح و بسط مفاهیم نظری با عنایت به شرایط و مقتضیات جامعهایران معاصر پرداخته میشود.
اقتصاد سبقتی بجای اقتصاد رقابتی
راسل، فیلسوف معاصر در کتاب اخلاق و سیاست در جامعه، اینگونه بهتبعات جامعه و اقتصاد رقابتی اشارهکرده و سؤالاتی را مطرح میسازد: «چنانچه انگیزه رقابت ادامه یافته و استعداد فنی فزونی یابد، در این صورت جریان امر به نابودی طرفین منجر خواهد شد. آیا امکان دارد که بشر قادر به درک این مسئله شود که پیروزی در میدانهای ورزشی لذتبخشتر از کشتن رقیب است؟ آیا میتواند به رقابت در هنر، علم و تفریحات روزمره قانع باشد؟... من نمیدانم؛ اما اگر بشر در این زمینه با شکست روبرو شود، نژاد بشر محکومبه فنا است». این سؤالات بیشتر جنبه هشدار دارد و از آینده خطیر جهان بیم میدهد. آیندهای که رقابت، اصلِ محوری آن قرارگرفته و علاوه بر مال و آبرو، جان و خون مردم نیز در آن معامله میشود و رقابت بیحد همه ارزشهای انسانی را به ورطه نابودی میکشاند.
در حوزه علوم اجتماعی نیز بعضی دانشمندان متأثر از داروینیسم اجتماعی و جامعهشناسی تضاد گرا، زندگی را به میدان جنگ تشبیه میکنند و میگویند زندگی، تنازع بقا است.
شهید مطهری ضمن اتخاذ موضع ناقدانه به این تنازع اندیشی، از تعبیر «مسابقه بقا» استفاده میکنند. ایشان اینگونه توضیح میدهد که: «کلمه تنازع بقا مفهوم جدال و مخاصمه میدهد و بهزعم برخی، زندگی جز جنگ و جدال نیست. اصل اول در زندگی انسان، تخاصم و دشمنی است، تعاونها و تسالمها بهوسیله تنازعها جبراً بر انسان تحمیل میشود... اما باید گفت که مطلب اینگونه نیست که طبع زندگی و لازمه طبیعت زندگی جدال و مخاصمه باشد، اما لازمه طبیعت زندگی، مسابقه بقا هست. زندگی اگر بخواهد بر محور صحیح قرار بگیرد باید بر اساس مسابقه بقا باشد، لازمه مسابقه دو چیز است: آزادی افراد و دیگر نظم اجتماعی که جلو هرجومرج را بگیرد»
فرهادی در توضیح این شیوه پیشنهادی به این نکته اشاره میکند که: در سبقت جویی؛ پیشرفتها و دستیابی یکی از بازیگران به اهداف و مقاصد مشروع خود، مانع از پیشرفت و یا دستیابی سایرین به اهدافشان نمیشود.
در اقتصاد رفاقت گون سبقت جویی هرکدام از اعضای جامعه، به پیشرفت خود بدون پس زدن دیگران علاقهمند هستند؛ درحالیکه در شکل رقابتی موجود اقتصاد سرمایهداری مبتنی بر اصول خیر محدود و بازده نزولی؛ اساس پیشرفت و دستیابی به اهداف، پس زدن دیگران است و پیشرفت بخشی از جامعه به محرومیت سایر اعضا میانجامد.
چراکه به تعبیر پوپر، انسان مدرن همیشه در تلاش است تا با تصرف و اشغال موقعیتهای دیگران به رشد و پیشرفت برسد و غیرازاین مسیر، راه دیگری متصور نخواهد بود. این شیوه نوین اقتصادی (رفاقتی) به سبب تفاوت ماهوی با نوع غالب اقتصادی (رقابتی) تجربیات جدیدی را حتی برای کشورهای موج اول توسعهیافته فراهم میآورد که بهنوعی به تعدیل مبانی نظری و انسانشناسی ستیزهجویانه و انواع یاریگریها و مبادلات متقارن توجه داده شود و شیوههایی از توسعه پایدار فتوتی و فرادادی و یاریگرانه را برای توسعهیافته و نیافته جهان به ارمغان آورد.
این اقتصاد و جامعه مبتنی بر سبقت و رقابت، نوعی بینش مستور و پراهمیت نیز در بطن خود دارد که همان خرد خیراندیش و آخربین است. خردی که بهواسطه آن هیچ پیشرفتی به بهای پسرفت، تضعیف و نابودی دیگری حاصل نمیآید و بیماری پرخوری عدهای مرگ از گرسنگان را در پی نخواهد داشت.
جامعه تولیدی بجای جامعه مصرفی
اقتصاد سرمایهداری بیش از هر چیز مبتنی بر مصرف است. ژان بودریار نظریهپرداز و فیلسوف معاصر در کتاب خود، جامعه مصرفی را اینگونه توصیف مینماید: «امروزه در اطراف ما شواهد بسیار زیادی از مصرف و فراوانی به چشم میخورد: انواع و اقسام اشیاء، خدمات و کالاهای مادی که پدید آمده نوعی جهش بنیادی در اکولوژی نوع بشر هستند.
سخن دقیقتر آنکه امروزه افراد مرفه مانند گذشته، بیش از آنکه در محیط اطراف خود با دیگر انسانها سروکار داشته باشند، با اشیاء در ارتباطاند... همچنین "خوشبختی" با یک نیروی ایدئولوژیک پرتوان در نقش یک اسطوره، بهعنوان واژهای سیال، محرک تمدن مدرن و مرجع مطلق این جامعه مصرفی رفاهطلب شده است... اگر به ما بگویند که مازاد رشد و افزایش تولید، به حذف مسئله فقر خواهد انجامید، اینگونه جواب میدهیم که گویا اساس نظام [سرمایهداری] با عدم تعادل و کمبود ساختاری امکان ادامه حیات دارد و تنها با تولید همزمان فقر و ثروت پایدار میماند.
پسازاین توضیحات، بدیهی به نظر میرسد اگر ادعا کنیم، خیریههای نظام سرمایهداری نیز اساساً کاری از پیش نخواهند برد و تنها زینت المجالسی خواهند بود برای پیگیری ادامه جریان خون سرمایهداری در قلب جوامع مصرفی. جامعهای که فراغت بیش از کار و مصرف بیش از تولید ارزش دارد.
در این جامعه حتی هویت (ناهویت!) نیز از مصرف برمیآید و عالم و جاهل برابر دانسته میشوند مگر به تفاوت در کالایی که مصرف میکنند؛ اما جامعهای که به فرهنگ و تاریخ متمدنانه ایرانی نزدیک است، یقیناً همان جامعهای است که کار در آن محترم و حتی مقدس انگاشته میشود.
تولید و زایایی –در همه حوزهها- در صدر اولویتها قرار دارد و مصرف بهقدر کفایت و در حد قناعت انجام میشود. در این جامعه مسابقه مصرف به مسابقه تولید تبدیلشده و در این مسابقه همراه با رفاقت، هیچکس جز افرادی که از کار مولد فراریاند شکست نمیخورند و ناکام نمیشوند.
در این شکل از اقتصاد، به این دلیل که بنا نیست از همه توان طبیعت جهت ارضای نیازهای صادق و کاذب بشر بهره برد، محیطزیست امکان نفس کشیدن دارد و رابطه جهان انسانی و جهان طبیعی از حالت زورگویانه و منفعتطلبانه فعلی جوامع غربی، به یک زندگی و تعامل مسالمتآمیز مبدل میگردد.
در این جامعه دیگر کارخانهها مازاد بر نیاز جهان تولید نمیکنند تا رسانهها را مأمور به شکلدهی به امیال جدید و نیازهای جدید مصرف کنند! این آلودگی زیستمحیطی که حاصل بار اضافی انسان مدرن بر دوش طبیعت است، تقلیل مییابد و فرصت نفس کشیدن و امید حیات برای آیندگان همچنان باقی میماند.
کار خیر در جامعه تولیدی نیز با فعالیتهای خیریهای که امروز در سراسر جهان معمول است، تفاوت خواهد کرد. در این شکل از خیریهها تولید مشارکتی و انواع یاریگریهای مولد، فزاینده و برکتخیز جایگاه ویژهای دارند و با تغییری که در نظام اقتصادی پدید آمده، دیگر کمتر نیازی به بخشیدن مقداری پول و اسکناس به فقیران برای رفع فقر و محرومیت احساس میشود.
فزایندگی و برکتخیزی بجای بازده نزولی و خیر محدود
یکی از اصول اولیه اقتصاد -به زبان ساده- حکایت از منابع محدودی دارد که مورد طمع خواهشها و نیازهای نامحدود آدمی قرارگرفته است. طبق این اصل، دستیابی عدهای از مردم به خواستههایشان لاجرم منجر به محرومیت سایرین میگردد. برکت بخشی (خیر خیزی) نظریهای بدیل در برابر نظریه خیر محدود و بازده افزایی (فزایندگی بازده کار) تحت شرایط غیررقابتی، در برابر نظریه بازده نزولی است. نظریه بازده نزولی را پیش از ریکاردو و مالتوس و جان استوارت میل، یک فیزیوکرات به نام میل مطرح کرده است.
او معتقد است که بعد از مدتی، افزودن منابع و عوامل تولید دیگر کارساز نیست. این امر گزاره بیشتر سیاسی و کمتر علمی، اما مقدمات چپاولها و استثمارها و استعمارهای فراوانی در جهان شده است چراکه کشاورزی مداوم در یک زمین بعد از مدتی استعداد خود در رشد را ازدستداده و میبایست به فکر زمینهای جدید و بکر بود.
طبق نظریه برکتخیزی، اگر بتوان عامل یا عواملی را پیدا کرد که بازده نزولی در آنها بیمعنا یا کم معنا باشد، راه گریز از این قانون سیاسی و استعماری را پیداشده است. در همین رابطه جی.ام. کلارک گفته است: «علم، تنها ابزار تولید است که تابع قانون نزولی بازده نیست». حال اگر بتوانیم این ویژگی علم که آن را از ساحت تأثیر قانون بازده نزولی خارج کرده، بیابیم؛ یقیناً میتوانیم با بازتولید این ویژگی علم، در سایر حوزهها نیز به نفی یا طرد قانون مذکور نائل آییم؛ اما این ویژگی چیست؟ به نظر میرسد یکی از مهمترین ویژگیهای علم که موجب عدم کاربرد قانون بازده نزولی در آن میشود، خصلت «فزایندگی» یا «بازده افزایی» آن است.
خصلتی که در مورد دانش میتوان ادعا کرد ضمن مصرف، بازتولید میگردد و بر غنای آن افزوده میشود. البته در یک نگاه شبکهای، این خصلت تنها از زاویه نگاه اقتصاد رفاقتی (سبقتی و نه رقابتی) مبتنی بر تولید (و نه مصرف) قابلفهم است.
فرهنگ یاریگری تولیدی بجای بخشش فردی مصرفی
کار، جوهره طبیعت در سطوح گوناگون هستی است. همچنان که حرکت نیز چنین است و کار و حرکت در هستی مترادفاند. همچنین هیچ اجتماع انسانی یافت نمیشود که کار در آن وجود نداشته باشد.
البته نیک میدانیم که این فرهنگها هستند که شیوههای مختلف و متفاوت آن را مشخص میکنند. طبیعی است که منظور از کار با عنایت به تمرکز بر فرهنگ تولیدی در این نوشتار، کار مولد (زاینده) باشد که ریشههای بومی و سنتی آن در تاریخ ایران پیش و پس از اسلام قابل پیجوئی است. انواع یاریگریهای سنتی ایرانی مانند واره و بنه و برابری نمونههایی از این فرهنگ یاریگری در میان ایرانیان هستند که بعضاً کارکرد غیرانتفاعی و خیریهای نیز داشتهاند. فراهم آمدن امکان خوشهچینی در رسم برابری و هدیه دادن شیر و دوغ در واره، مصادیقی از این دلالتهای خیریه گون میباشند.
حال تصور کنید این فرهنگ یاریگرانه تولیدی با نیات انساندوستانه و خیرخواهانه ترکیب شود. کار خیر مرسوم که در بخشش مال و اساس خلاصه است در قالبی جمعی و تولیدی سازماندهی شود و اینگونه همه پتانسیل فرهنگی عظیم تاریخ ایرانیان به یاری مظلومان و محرومان بیاید.
اگر قرار است کمکی به بینوایان شود، با جلب مشارکت آنها در فرآیند تولید، حقالسهمی برایشان قائل شد تا ضمن کمک، امر اشتغالزایی و شکوفایی اقتصاد کشور، رشد و رونق یابد. یا اگر قرار است به ناتوانان و ازکارافتادگان مساعدت شود، حاصل فعالیتی تولیدی و یاریگرانه، وسیله خیر قرار گیرد و اینگونه از رهگذر یک نیت خداپسندانه و با برکت خیزی، چند نفر جوان نیز مشغول به فعالیت شوند.
دانشهای بومی و ایرانی بجای علوم اروپا محور
عده زیادی از دانشمندان غربی و علوم و مهارتهای تحمیلی اروپا محور، صرفنظر از دشمنیشان با سنتهای بومی و محلی، اساس آنها را مانع از توسعه کشورهای جهان سوم و سدی در مقابل نظریات مکتب نوسازی قلمداد میکنند.
درصورتیکه اساس بسیاری این علوم و فناوریهای وارداتی سنخیتی بافرهنگ و اقلیم ایران نداشته و بهرهبرداری از آنها، خسارتها و پیامدهای ناخوشایندی را به دنبال داشته است.
دستورالعمل کشاورزی مدیترانهای نمونهای از این عدم سنخیت است که عملاً به خشکاندن قناتها و حفر چاههای عمیق انجامیده و درنهایت بحران امروز آب را سبب شده است.
توجه به شرایط تاریخی، فرهنگی، مذهبی و اقلیمی کشور در ساماندهی به سازمانهای خیریه امری ضروری است. چراکه بیتوجهی به هریک از این امور مقدمات ضعف و اضمحلال امور خیر و سازمانهای خیریه را پدید میآورد.
بهعنوانمثال تدبیر، فرهنگسازی و مدیریت آگاهانه در خصوص نذورات و اوقاف که همبستگی کاملی با اعتقادات و گرایشهای عاطفی مردم ایران دارد، یکی از ظرفیتهای مغفول در عرصه امور خیر در کشور است که در صورت مطالعه دقیق میتواند به یکی از منابع و مصادر اصلی امور خیر یاریگرانه در راستای فرهنگ تولیدی و اقتصاد سبقت جو باشد.
دانشها و فناوریهای بومی مانند واره که حاکی از یک فرهنگ برخاسته از نیاز و اندیشه انسانی یاریگرانه و مولدانه است، بسان الگوهایی هستند که در صورت بازتولید آنها در فضای کنونی موجبات خیرات و برکات فراوانی را فراهم خواهند آورد.
بسیاری از این دانشها و سنتهای بومی بهتبعیت از روحیه فطری نوعدوستی و مهربانی و همچنین عنایت به غایت تعادل ثروت توزیعی، باری از دوش ناتوانان و ضعیفان اجتماعات کوچک و بزرگ خود برمیداشتهاند.
فراهم شدن امکان خوشهچینی در رسم دروی گندم آبی (برابری) یک نمونه از این توجهات است که با شناخت ماهیت آن قادر خواهیم بود عرضیات جدیدی متناسب با اقتضائات زمانه پیشنهاد کنیم.
علاوه بر کشاورزی که سنت خوشهچینی امکان تکرار و بازتولید خواهد داشت، در سایر حوزههای تولیدی نیز امکان بخشش غیرمستقیم از طریق صنایع تبدیلی، بازیافتی و از همه مغفولتر تأسیس و ترویج تولید مصنوعات خانگی و دستسازهای هنری و کاربردی زنانه، وجود دارد.
مدل مفهومی؛ کار خیر یاریگرانه
پسازآنکه مقدمهای نسبتاً مطول در خصوص ریشههای تولید فقر در جهان سرمایهداری و اشکال ناکارآمد خیریههای معمول (بخششی)، بیان شد و ذکر برخی پیامدهای خطرناک آن در حال و آینده جهان، رفت. حسب چارچوب مفهومی مختار (یاریگری) به انواع خودیاری، دگر یاری و همیاری پرداختیم و دلالتهای امور خیر در هرکدام از آنها را با ذکر مثال توضیح دادیم.
در ادامه و به جهت ایضاح مفهومی و رفع دفع دخل مقدر؛ پرسشی را که در مقابل انبوه این نقدها و اشکالات، احتمال طرح داشت -شما چه پیشنهادها و راهحلهایی برای برونرفت از وضعیت غیرانسانی فقر و محرومیت در جهان در نظر دارید؟ بیپاسخ نگذاشتیم و هم بهقدر وسع و مجال به ذکر برخی پیشنهادهای اساسی پرداخته شد.
محورهای پنجگانهای چون: اقتصاد سبقتی در مقابل اقتصاد رقابتی، جامعه تولیدی در مقابل جامعه مصرفی، فزایندگی و برکتخیزی در مقابل خیر محدود و بازده نزولی، احیای فرهنگ یاریگری مولد بهجای بخشش فردی و نهایتاً دانشها و سنتهای بومی ایرانی بهجای علوم اروپا محور، مطرح و هرکدام متناسب با وضعیت جهان امروز و ایران معاصر تبیین شدند. مدلی که در زیر آمده، خلاصهشده و نمای شماتیکی از این پیشنهادهای نظری در رابطه با ساماندهی امور خیریه است:
نتیجهگیری
پس از بررسی اجمالی مبانی و مفاهیم اقتصاد سرمایهداری چون خیر محدود، بازده نزولی و شیوه ظالمانه توزیع فقر و ثروت در جهان امروز، نوبت بهنقد این مبانی و مفاهیم میرسد. در این مقاله پس از نقد برخی از مهمترین مفاهیم و مبانی اینگونه مفاهیم تبعیضساز و تبعیضگرای سرمایهداری و خیریههای همراه و مکمل جامعه مصرفی، در یک چارچوب بومیگرا و با تمرکز بر پتانسیل فرهنگی متمدنانه ایرانیان؛ تلاش شد تا ضمن اتخاذ انواع یاریگریهای سنتی بهعنوان چارچوب مدنظر، پیشنهادهای مفهومی و مبنایی خود را در مسیر دستیابی به یک مدل فرهنگی و اقتصادی از خیریههای بومی بیان نماییم.
پیشنهادهایی که در بخش دوم مقاله مطرح شد، هرکدام از سویی متناظر با مفهوم موجود در مبانی اساسی نظام فرهنگ و اقتصاد سرمایهداری و از سوی دیگر در سنت اصیل فرهنگ ایرانی مابهازایی داشتهاند.
گمان میرود این محورهای پنجگانه که در قالب پیشنهاد بیانشده، با داشتن دلالتهای فراوان نظری و کاربردی در رابطه با امور خیر، راهی نو و شیوهای پیشرو درزمینه تأسیس و استمرار این امور باشد. محور این پیشنهادها عبارتاند از:
1-اقتصاد سبقتی بهجای اقتصاد رقابتی
2-جامع تولیدی بهجای جامعه مصرفی
3-فزایندگی و برکتخیزی بهجای بازده نزولی و خیر محدود
4- فرهنگ یاریگری تولیدی بهجای بخشش فردی مصرفی
5- دانشهای بومی و ایرانی بهجای علوم اروپا محور.
نهایتاً این مفاهیم در کنار شبکهای متشکل از سایر مفاهیم، به شکلگیری مدلی انجامید که مبتنی بر مفروضات فرهنگی و اقتصادی جدیدی ازجمله اقتصاد غیررقابتی (سبقت جو و رفاقتی)، فرهنگ یاریگرانه و همچنین فرهنگ تولیدی عمل میکند و ضمن تأمین اهدافی چون توجه به دانشها و فناوریهای سنتی ایرانی، برکتخیزی و حفظ محیطزیست، زدودن فقر و محرومیت از چهره جامعه، دستیابی به توسعه پایدار، اصالت یافتن تعاون و کار جمعی، ارزشمندی کار و تولید بومی در جامعه؛ میتواند در قالبهای یاریگرانهای چون همیاری، خودیاری و دیگر یاری به ساماندهی شکل نوینی از امور خیر و خیریههای بومزاد و تولیدی منجر شود.
این مطلب برداشت و خلاصهای از مقاله اقتصاد و فرهنگ یاریگری های سنتی؛ بهسوی مدل بومی امورخیر یاریگرانه در ایران معاصر نوشته محسن امین است که در همایش خیرماندگار شرکت کرده و در سیویلیکا منتشر شده است.
دیدگاه خود را بنویسید