دین زرتشت در راستای مواجههای مطلوب با امور عالم به ثنویت یا دوگانه گرایی معتقد است. در باور معتقدان به این دین که در واقع نمیتوان ایشان را دوگانه پرست خواند، امور خیر عالم به مبدأ خیر، اهورامزدا، مرتبط است و هر آنچه شر و تاریکی و رنج در عالم به مبدأ شر، اهریمن، برمیگردد؛ بنابراین در اصول اعتقادی دین مزدایی ما با وجود دو توأمان خلاق در امر آفرینش مواجهیم که این دو همزاد مقوم و حاکم بر جهان هستند و مخلوقات همگی از آمیختگی و ترکیب این دو حاصل میشوند.
این دوگانگی که از ابتدا به واسطهی انتخاب دو نیروی ابتدایی حاصل میشود الگوی رفتاری ایجاد میکند که لاجرم زندگی، کردار، انتخابها، داد و دهش و فرجام انسان را هم به عنوان جانشین و سرباز اهورامزدا در جهانی که صحنهی نبرد است، تحت تأثیر قرار میدهد. این مقاله با روشی مروری - تحلیلی روند این ثنویت را دین مزدایی و تأثیرش را بر مسئولیت انسان مورد بررسی قرار میدهد.
ثنویت چیست؟
ثنویت به طور کلی به معنای باور به وجود دو اصل علّی یا دو بن در ورای پدیدههای عالم است که اغلب به صورت دو خدا، دو نیرو یا دو مجموعه از ایزدان و دیوان که در تقابل با یکدیگر و دستاندرکار عالماند، بیان میشود.
البته ثنویت دارای ویژگیهای خاصتری در مقایسه با دوگانگیها و چندگانگیهای موجود در اعتقادات دینی سراسر جهان است. به بیان بهتر، هر دوگانگی و چندگانگی ثنویت به شمار نمیآید، بلکه با توجه به تعریف تنها آنهایی را میتوان ثنویی دانست که بیانگر دوگانگی اصول علّی باشند؛ از این رو، هر زوج یا جفت متقابل در باورهای دینی مردمان را نمیتوان ثنویت به مفهوم پدیدارشناسانه آن دانست. مگر آنکه آن دو، بنها یا علتهای عالم و به وجود آورندگان آن باشند؛ بنابراین، در جایی که پرسش از کیهانزایی و آفرینش جهان و انسان در میان نیست، نمیتوان ثنویت سخن گفت.
جهانبینی ثنوی و بررسی چگونگی آن
باید اشاره کرد اسطورهها و جهانبینیهای ثنوی اساساً به منظور توجیه و تبیین مسئله شرور و علت وجود آن در عالم شکل گرفتهاند و در واقع میکوشند تا به این پرسشها پاسخ دهند که اگر تصور کنیم که خداوند نیکی و خیر مطلق است، چگونه میتوان گفت که چنین خدایی جهانی با این همه رنج، شر و پلیدی آفریده باشد؟
آیا خداوند قادر نبود که این شرور را به وجود نیاورد یا او قادر نیست که آنها را از میان بردارد؟
هرگاه در پاسخ به این پرسشها، قرار باشد موضوع خاستگاه شرور از طریق در نظر گرفتن اصل علّی دیگری در کنار اصل اولیه و آغازین توضیح داده شود، آنگاه تئودیسی ثنوی شکل میگیرد. در این حال، اگر شر خود اصلی متمایز مستقل و در تقابل با اصل خیر باشد، و یا آنکه به نوعی از او صادر شده باشد، آنگاه اصل الوهی آغازین یا بن خیر، از وجود (bianchi,U,p.1070) شرور جدا میگردد.
بدین ترتیب ویژگی اصلی دیدگاههای ثنوی، باور به ازلی بودن و تقارن کم و بیش مطلق دو اصل متقابل نیست بلکه این نکته است که اصل دوم، آفریننده این جهان، وضعکننده قوانین طبیعی حاکم بر آن و اداره کننده آن هم باشد.
نقش ثنویت در کنار یگانه پرستی
از نظر پدیدارشناسی دین، ثنویت لزوماً در تقابل با یگانهپرستی، چندگانه پرستی و وحدتگرایی نیست. برای نمونه درگاهان با وجود یگانهپرستی آشکار در قالب ستایش اهورامزدا، ثنویت روشنی میان دو مینوی متضاد یعنی سنپه مینو و انگره مینو وجود دارد.
در حالی که هنینگ در این باره معتقد است، مردمی که زرتشت در میان ایشان ظهور کرد و به ترویج دین ثنوی خود پرداخت، یگانهپرست بودند و ثنویت زرتشتی به عنوان اعتراضی بر یگانهپرستی و در تقابل با آن به وجود آمده بود.
در اسطورههای سایر ملل نیز موجوداتی که از نظر هستیشناسی فروتر از خدای برتر هستند، به عنوان اصل دوم در کنار او مطرح میشوند. از این رو برخی دین پژوهان ثنویت را یک مقوله مستقل نسبت به یگانهپرستی در نظر نمیگیرند و بستگی این دو به هم را بسیار نزدیک میدانند. ایشان بر این باورند که یگانهپرستی از آنجا که کیهان را در ید قدرت یک خدا مینهد، بسیار بیش از چندگانه پرستی با مسئله شر دست به گریبان است و ناگزیر از یافتن پاسخی برای شرور است. از این رو در بسیاری از موارد در جهانبینیهای توحیدی این شکل از طریق قراردادن شر در جایی در میانه فاصلهی میان خداوند تا کیهان پاسخ داده میشود.
به این ترتیب هر یگانهپرستی ای جنبه ثنوی در خود دارد و هر ثنویتی با کوشش خود در جهت قراردادن شر در جایی پایینتر از خدای متعال، در واقع نوعی یگانهپرستی است. به بیان دیگر، هرگاه به این ویژگی یا جنبه ثنوی یگانهپرستی تأکید شود، کار به ثنویت میکشد و هرگاه بر جنبه یگانهپرستی تأکید شود، توحید رخ مینماید؛ بنابراین تفاوت آنها تفاوت در مرتبه و (Shaked,Shaul,p28) شدت و تأکید است و نه در ذات.
بنابراین بر خلاف نظریه هنینگ، گذشته از آنکه طبق متون و شواهد، ثنویت در ایران پیش از عهد زرتشت سابقه دراز داشته است، قبول وجود نوعی «ضد خدا» یعنی عامل یا عواملی که در برابر نیروی خیر قرار میگیرند و آفرینش او را به سوی شر و فساد و پلیدی میکشانند، در انواع و درجات گوناگون، از ثنویت مطلق گنوسی و مانوی و دوگانه گرایی اخلاقی زرتشتی تا اعتقاد به وجود ابلیس سرکش یا شیاطین موذی و زیانآور در همه ادیان، در راهی که از خدا آغاز و به جهان ختم میشود، ظاهر گشته و هر یک به نوعی وجود اقسام شر و فساد را توجیه میکند و به هیچ روی نمیتوان آن را نتیجه مسلم و ضروری تقابل با یگانهپرستی دانست.
انواع ثنویت دینی و جهانشناسی
با توجه به آنچه بیان شد و نیز با در نظر گرفتن گوناگونی اسطورهها و جهانبینیهای ثنویی که از دیرباز تا کنون در سراسر جهان یافت میشدهاند. یوگو بیانگی، دین پژوه معاصر، کوشیده است تا انواع ثنویت دینی را دستهبندی و تعریف کند لذا برای درک بهتر ثنویت مزدایی به این تقسیمات میپردازیم.
1. ثنویت بنیادی و ثنویت غیر بنیادی
این دستهبندی بیش از هر چیز ناظر بر قدیم بودن دو اصل یا دو بن متضاد است. چنان که در ثنویت مطلق یا بنیادی دو اصل یا دو بن متقابل با یکدیگر برابر و هر دو ازلیاند، فارغ از آنکه سرنوشت نهایی هر کدام از آنها چیست. در مقابل در ثنویت غیر بنیادین، تنها یک اصل آغازین و ازلی وجود دارد و اصل دیگر به شکلی از آن اشتقاق مییابد.
2. ثنویت تقابلی و ثنویت فرجام شناسانه
در این تقسیمبندی، فرجام کار هستی بیش از آغاز آن مورد توجه است. از این رو در ثنویت تقابلی دو اصل بی وقفه از ازل تا ابد دست در کار امور عالماند. در حالی که در ثنویت فرجام شناسانه یکی از این دو، یعنی اصل شر، در پایان جهان از میان خواهد رفت.
در ثنویت تقابلی اغلب یکی از دو بن، بن خیر و دیگری بن شر در نظر گرفته میشود که همواره از ابتدا تا انتها در مبارزه و کشمکشاند. چنین ثنویتی دربردارنده دیدگاه چرخهای نسبت به تاریخ کیهان است. اما ثنویت فرجام شناسانه که بیانگر نابودی اصل شر یا از کار افتادگی آن در پایان کار عالم است. متضمن نگاهی خطی به تاریخ کیهان است که آن را مجموعهای از وقایع تکرارناپذیر میداند.
3. ثنویت کیهانی و ثنویت ضد کیهانی
اختلاف این دو مقوله به موضع آن در برابر هستی بازمیگردد. بر این اساس، در ثنویت کیهانی، آفرینش از اساس سراسر خیر و نیکی است و شر همچون عاملی بیرونی به آن وارد میشود. در حالی که در ثنویت ضد کیهانی شر عاملی ذاتی و درونی جهان است که در قالب اصل یا جوهری اساساً منفی یا فریبنده، در هستی حضور دارد.
به این ترتیب، از دیدگاه ثنویت ضد کیهانی عالم از بنیاد پلید است و باید از آن دوری جست، در حالی که ثنویت کیهانی هستی را پلید نمیشمرد و بهرهمندی از آن را مذموم نمیداند.
از بررسیهای یاد شده میتوان چنان نتیجه گرفت که ثنویت مزدایی، از نوع بنیادین، فرجام شناسانه و کیهانی است. بر این اساس بن شر در این دین از ازل در برابر بن خیر صفآرایی میکند و در پایان جهان از میان خواهد رفت. از سوی دیگر آفرینش اصالتاً پاک و سرشار از خیر است و شرور به عنوان عامل بیرونی به آن داخل شده است.
بنیاد دوگانگی در عالم
از مهمترین بنیادهای اعتقادی دین زرتشت بر اساس اوستا تأکید زرتشت بر وجود دو توأمان خلاق در امر آفرینش پس از بیان وحدانیت اهورامزداست.
در یسنای 45، قطعه دوم آمده: «من میخواهم سخن برانم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی بودهاند از آنچه آن یکی مقدس به دیگری خبیث گفت که فکر و تعلیم و خرد و آرزو و گفتار و کردار و روح ما با هم یگانه و یکسان نیست».
این دو روح با نامهای سپنه مئین یو و انگره مئین یو در گاهان آمدهاند و از نظر زرتشت این دو اصل، حاکم بر جهان و مقوّم آناند و مخلوقات همگی از آمیختگی و ترکیب این دو حاصل شدهاند.
مئین یو چیست و در ثنویت چه جایگاهی دارد؟
واژه مئین یو از ریشه «من» به معنای منش و اندیشه و روح است و واژه سپنته به معنای خوب و درست و مقدس و انگره به معنای بد و زیانکار، بیان کننده دو نوع اندیشه و منش متفاوت در بین دو گروه از انسانهاست. با این معنا دارندگان انگره مئین یو یا «روح زیانکار». نیروهای مخرّب و ضد زندگیاند و پیروان سپنه مئین یو یا «روح مقدس» همان پیروان اشه میباشند.
بر این اساس این دو، دو قطب مخالفاند. یکی بیانگر آفرینندگی، فراوانی، بخشندگی، مهر، دوستی، هم آهنگی و پیشرفت است و دیگری معرّف ویرانگری، کاستی، آز، فرومایگی، حسادت، دشمنی، ناهماهنگی و پسگرایی است به بیان بهتر سپنته مئین یو مولد نیکویی و سازندگی است. گردونه تحققبخش آفرینش است، الگوی زندگی آرمانی در این جهان است و انگره مئین یو مظهر ویرانگری، عدم تولید و نیروی منفی است و همواره به دنبال بداندیشی، بد گفتاری و بدکرداری ست.
بنا بر تصریح متن اوستا، این خود انسانها هستند که بر اساس خرد و اندیشه خود یکی از این دو راه را برمیگزینند و به پیروان دروغ و اشه تقسیم میشوند.
از ثنویت مزدایی چه میدانید؟
مادهی اصلی ثنویت مزدایی در یسنایی 30 یافت میشود:
پس در آغاز دومینو یا گوهر همزاد (اهورامزدا و اهریمن) در عالم تصوّر ظهور کردند، یکی از آنها نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری از آن بدی (در اندیشه و گفتار و کردار). آنگاه که این دو گوهر به هم رسیدند، برای نخستین بار «هستی» و «نیستی» را بنیان نهادند «بهترین منش»، پیروان اشه را و «بدترین زندگی»، هواداران دروج را تا پایان جهان، خواهد بود. از آن دومینو، هواخواه «دروج» به بدترین رفتار گروید و سپندترین مینو و آنان که به آزاد کامی و درستکاری، «مزدا اهوره» را خشنودی کنند، اشه را برگزیدند. (یسنا، هات 30،بندهای 5-3)
با بررسی این بندها، آشکارا با رویارویی دو بن خیر و شر در آغاز جهان رو به رو هستیم.
پیرامون این هات اوستا که ریشه اصلی دوگانگی مزدایی در آن مطرح شده است، تفاسیر ماهوی گوناگونی ارائه شده پژوهشگران با تکیه بر این تفاسیر دو رویکرد اصلی نسبت به دوگانگی مزدایی مطرح میکنند که به دو دیدگاه منشی (اخلاقی) و آفرینشی معروف است.
دو رویکرد در ثنویت مزدایی
از منظر پیروان مکتب منشی، دوگانگی برآمده از گاتها یک نظام اخلاقی است که در آن اندیشه خوب و بد در برابر یکدیگر قرار میگیرند؛ بنابراین چهارچوب اصلی این تفکر بر پایهی دارا بودن انسان از اختیار در طول زندگی و رویارویی با پاداش و پادافره انتخابهای خویش در پایان جهان است.
اما از دیدگاه پیروان مکتب آفرینشی، این دوگانگی یک نظام آفرینشی است که در آن سپنته مینو آفریننده خوبی هاست و انگره مینو، ضد آن، پدیدآورنده بدیها و شرور است. در این نظریه دو روان تولید کننده از روز ازل در برابر همند و سرانجام این رویارویی با غلبه خیر پایان میپذیرد.
رویکرد اول
به بیان بهتر در بررسی تفاوت این دو دیدگاه میتوان گفت، پیروان مکتب دوگانگی اخلاقی از یک نظام اندیشهای گفتگو میکنند که در آن خوب و بد با یکدیگر در حال جنگند. این دوگانگی یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار آدمی نمودار میشود.
رویکرد دوم
ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینشی برانند که این بند از اوستا از یک نظام آفرینشی سخن میگوید که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود میآورند و رودررویی و جنگ بین آفریدگان آنها است.
تفاوت دو مکتب، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد و اهمیت اهریمن در اداره جهان است. یکی به وجود یک هستی ازلی و دیگری به دو هستی ازلی باور دارد، یکی دوگانگی را تضاد اخلاقی و دیگری تضاد خلقی میداند؛ یکی اهریمن را پدیده اندیشهای و الگوی رفتاری آدمی و دیگری آن را یک واقعیت خارجی و مستقل از انسان میداند؛ یکی نظم کیهانی دنیا را خواست اهورایی و عملکرد قانون اشه و دیگری نتیجه برخورد و تأثیر هم زمان اهورامزدا و اهریمن میشمارد.
برای مطالعه:
نتیجه اخلاق عملی در پیروی از مکاتب دوگانگی
و اما از جهت اخلاق عملی، پیروی از مکتب دوگانگی اخلاقی و دوگانگی آفرینشی به یک نتیجه میرسد؛
- هر دو مکتب، نیکاندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری را سفارش میکنند.
- هر دو مکتب باور دارند که سرانجام نیکی بر بدی چیره میشود.
- هر دو مکتب به تازه شدن جهان پیشرفت و رسایی آن باور دارند.
- هر دو مکتب اهورامزدا را سازنده و آفریننده خوبیها و پاک از بدیها میدانند؛
بنابراین با وجود تفاوت ماهوی بین آن دو نتیجه عملی آنان یکی است و هر دو دیدگاه اهریمن را فانی میدانند.
تفاوت آنها در این است که مکتب آفرینشی، برای اهریمن اصالت وجود قائل میشود و بدیها را آفریده اهریمن میداند در حالی که مکتب منشی آنها به حساب گزینش بد آدمی میگذارد.
با وجود اینکه طبق تعریف ثنویت، دوگانگی اخلاقی را نمیتوان در این مفهوم گنجاند، اینکه کدام رویه در آئین زرتشت دارای اصالت است، جای بحث بسیار دارد،
نظر دین زرتشت در نوع رویکرد ثنویت
به نظر میرسد که این دین در طول تاریخ خود در گرایش به این دو رویکرد متغیّر عمل کرد. با وجود اینکه جنبه آفرینشی دوگانگی در متون متأخر مزدایی و منابع فلسفی ایشان آشکارتر و قطعیتر است؛ اما نگاه شخص زرتشت درگاهان بیشتر به سمت دوگانگی اخلاقی متمایل است.
بر این اساس در تفکر زرتشت وجود اهریمن زاده اندیشه انسان است، نه زاده هستی بزرگ. او انسان را در حوزه اخلاق به سوی ناراستی میبرد و دوگانگی ایجاد میکند. آئین اولیه او گزینش راه خوب و بد را به عهده خود انسان محوّل نموده و به مردم هشدار میدهد تا با آزادمنشی در جهت نابودی دیوها و اهریمن بکوشند و به اهورامزدا، تنها سرور دانا روی آورند.
اهمیت این مطلب تا بدانجاست که عقیده عمومی بر این است که عقاید دوگانگی اخلاقی مذهب یهود و سایر مذاهب ابراهیمی و تأکید ایشان بر انتخاب راه (Carter,G,W,p53)صواب متأثر از تعلیمات زرتشت است.
نقش شیطان و ابلیس در ثنویت
از سوی دیگر و از دیدگاه دوگانگی آفرینشی، شیطان و ابلیس آن گونه که در این مذاهب مطرح شده در دین زرتشت موقعیت ندارند. در واقع اهریمن در تقابل با اهورامزدا، مثل ادیان ابراهیمی آفریده خداوند نبوده؛ بلکه خود اهریمن دارای وجودی مستقل است. اهریمن در اثر پیدایش اندیشه ناآگاه و اعمال بد که از خرد ناآگاه تراوش مینمود، هستی مییابد.
در ادیان ابراهیمی چون نمیخواستند خداوند به هیچ وجه دارای رقیب باشد و هم چنین نمیخواستند که وجود الهی را دوگانه و متضاد جلوهگر نمایند؛ لذا شیطان را مخلوق خداوند دانستند و مسئولیت تمامی ناملایمات، دردها و رنجهای زندگی و اختلافات و صدمات ناشی از طبیعت و نابودی بشر را به شیطان و یا ابلیس و یا به سرنوشت انسان نسبت دادند.
آیا ثنویت در دین زرتشت به معنای شرک است؟
اما باور به دو بن در کلام زرتشتی، مطلقاً بازتاب ناپسند شرک یا ثنویت در ادیان ابراهیمی را در بر نداشته است. برعکس، متکلّم زرتشتی، بدون هیچگونه شرمساری و به شدّت، از عدم انتساب شرور به اهورامزدا در هیئت دو بن باوری استوار خود، دفاع میکند و حتی این امر را نسبت به نوع تفکر مطرح در ادیان ابراهیمی، بسیار برتر میداند.
به عبارت دیگر با بررسی متون زرتشتی و مناظرات متکلمان این دین با متکلمین اسلامی به روشنی مشخص میشود که زرتشتیان نه فقط از مقوله توحید در معنای ابراهیمی آن بی اطلاع نبودند، بلکه با آگاهی و استواری از تفکر دو بنی یا به عبارت بهتر از عدم انتساب شرور به اهورامزدا دفاع میکردند.
زنر در این ارتباط میگوید: دین زرتشتی قبل از هر چیز یک دین اخلاقی است و در واقع مقدمات کلامی و خداشناسی آن مبتنی بر یک دید اخلاقی نسبت به زندگی است. برای زرتشتیان واقعیت گریزناپذیر زندگی، شر و بدی است.
نیک، نیک است و بد، بد و غیر ممکن است که یکی از دیگری نشئت بگیرد و عدم اعتقاد به نبی جداگانه برای اصل شر و بدی مساوی است با نسبت دادن آن به خداوند که قبول چنین اعتقادی امری است غیر قابل تصور و به اندیشه در نیامدنی. پس بدی باید اصل و نبی جداگانه داشته باشد.
در نتیجه با اندکی دقت در مجموعه آئین زرتشتی به طور کلی و سنن کلامی این دین به طور خاص، پافشاری ویژهای بر ثنویت در مبدأ هستی دیده میشود؛ زیرا در دین زرتشت همه چیز با حادثه آمیختگی نیک و بد آغاز میشود و سپس بر مبنای تلاش برای رفع این آمیختگی ادامه پیدا میکند.
به بیان بهتر مسئله آمیختگی در این سنت به همان اندازه مفهوم توحید در ادیان ابراهیمی بسط دارد و همان اندازه بیم و پرهیزی که این ادیان نسبت به شرک نشان داده میشود.
دین زرتشتی در برابر مقوله آمیختگی با بدی و یکی دانستن مبدأ خیر و شر بروز میدهد؛ بنابراین پرواضح است که تأکید این دین بر ثنویت در واقع در پاسخ به «آمیختگی نیکی با بدی» است. اما نحوه نگرش به این دوگانگی در طول تاریخ مزدایی متفاوت و متغیر بوده است که به منظور شفافیت مواجهه با مسئله شر به طور مفصل به آن میپردازیم.
تحولات ثنوی دین زرتشت
ازآنجا که دوگانگی میان نیروهای خیر و شر در آئین مزدایی همیشه به یک صورت نبوده و سیر تحول ویژه و پیچیدهای را پشت سر گذاشته است؛ لذا به بررسی کهنترین متون این دین تا نوشتههای زرتشتی نخستین سدههای اسلامی میپردازیم.
به عقیده پژوهشگران در یک نگاه کلّی سیر تحوّل ثنویت در ایران باستان دارای 3 مرحله متمایز است که عبارتاند از:
1- ثنویت گاهانی که در آن اهورامزدا به عنوان خدایی آفریننده در رأس قرار دارد و سپنته مینو وانگره مینو در تقابل با یکدیگر، در مرتبهای پایینتر از او قرار میگیرند.
2- ثنویت در اوستای متأخر و متون پهلوی که در آنها اهورامزدا و اهریمن در مرتبهای مشابه در مقابل هم قرار میگیرند.
3- ثنویت زروانی که در آن زروان به عنوان خدای مطلق و خاستگاه اهورامزدا و اهریمن در بالا قرار دارد و اهورامزدا و اهریمن دو برادر همزادند که از بطن زروان زاییده میشوند و با هم در نبردند.
1. ثنویت گاهانی
در کهنترین بخش اوستا، یعنی گاهان که بیشتر از دیگر بخشهای آن بیانگر باورها و آموزههای زرتشت است، اهورامزدا خدای متعالی، خردمند و توانایی است که همه اجزاء هستی، خورشید و ماه، زمین و آسمان، تاریکی و روشنایی، خواب و بیداری، اوقات مختلف روز، آب، گیاه و انسان را آفریده است.
زرتشت قاعدتاً باید قبل از رسیدن به این تلقی خود از اهورامزدا به تفکر پرداخته باشد. کلمات خود او نشان میدهد که این تصور جدید (با توجه به عقاید پیش زرتشتی) از مزدا بر یک تجربه عرفانی و بر یقین او به دیدن مزدا و سخن گفتن، او استوار است.
اهورامزدا و امشا سپندان در ثنویت گاهانی
مطابق سنت هند و ایرانی، او اهورامزدا را شبیه انسان، دارای دهان و زبان و چشم و دست ادراک میکند. اما او عظمتی فراتر از این دارد، چنانکه آسمان جامه اوست. با این وجود، اهورامزدا روح است یعنی مینوست و بنا بر ادراک پیامبر این موجود متعال هرگاه بخواهد، از طریق نیرویی یا موجودی در عالم تجلی میکند. و آن نیرو را مینوی خود میشمارد او را روح مقدس (سپنته مینو) یا مقدسترین روح (سپنیشته منیو) مینامد. افزون بر این زرتشت اهورامزدا را صاحب شش نیروی سپنته ی دیگر هم میداند که همچنان که آفریده اویند، جزئی از او هم هستند.
این شش مینو با مینوی مقدس یک «هفتگانه» را میسازند. این هفت منیو در سنت زرتشتیگری امشا سپندان نامیده میشوند پس از آفرینش منیویی یا اهورامزدا هفت آفریده گیتایی (مادی) نیز میآفریند و هریک از این 7 تن را تحت حمایت یکی از هفت موجود الهی خود قرار میدهد.
هفت موجود متعالی در اندیشه زرتشت
بدین ترتیب خالق متعال بهواسطهی نیروهای خود که هریک به اقنومی تبدیل شده بودند، در جهان نیک مادی «تجلی میکند» و از این راه به حفظ آن و دفاع از آن یاری میرساند، پیوندها به قرار زیرند:
- خشتره: شهریاری قدرتمند نگهبان آسمان؛
- هورتات؛ سلامتی و تندرستی؛ نگهبان آب؛
- آرمیتی به معنای اخلاص و اطاعت مقدس نگهبان زمین؛
- امرتات؛ بی مرگی؛ نگهبان گیاهان تداوم بخش حیات،
- وهومنه؛ اندیشه نیک؛ نگهبان گاو مفید؛
- سپنته مینو نگهبان انسان اشون که به علت قابلیت دانایی و انتخاب نزدیکترین مخلوق به خداوند است؛
- واشه نگهبان آتش که از طریق خورشید به جهان طبیعی نظم میبخشد و از طریق آتش آزمون او را، به برقراری عدالت کمک میکند
زادگاه دیوها در اندیشه زرتشتی گاهانی
پس از توضیح تعالی اهورامزدا در بخش دیگری از گاهان، در مرتبهای پایینتر از اهورامزدا و در برابر سنپه منیو به منیویی همزاد اشاره میشود که در انتخابی سرنوشتساز، به عکس سپنته مینو که راستی یا اشه را برگزیده ناراستی یا دروج را بر میگزیند و نا زندگی را بنیان مینهد.
این مسئله، همانطور که قبلاً اشاره شد از آنجا ناشی میشود که در دین قدیم ایران پیش از زرتشت، همانند دین ودایی، همه انسانها احتمالاً تمامی خدایان را ستایش میکردهاند؛ اما ظاهراً بخشی از دستورات جدید زرتشت برای پیروان خود این بوده است که آنان باید موجوداتی را پرستش کنند که او آنها را سپنته میدانسته و مزدا آنها را آفریده و موجوداتی را که دروندان میپرستیدهاند و وی آنها را دیوها مینامد، انکار کنند.
پیامبر اظهار میکند که دیوان بدترین منش را برگزیدهاند و به سوی خشم شتافتند و با آن، جهان و مردمان را تباه کردند. چنین موجوداتی ممکن نیست جوهری الهی همانند مزدا و ایزدان سپنته داشته باشند و زرتشت قائل به منشأ کاملاً متفاوتی برای آنها بود. وی این منشأ را مینوی پلید، انگره منیو مینامد. این مینوی ستیهنده که نازندگی یا مرگ را به هستی میآورد با دستیاران خود در آفرینش نیک اهورامزدا تباهی ایجاد میکند و گناه و پلیدی را میپراکند.
بنابراین زرتشت همانطور که به یک روح نخستین قائم به ذات سپنته قائل شده، همانطور هم منطقاً و قیاساً یک روح نخستین قائم به ذات فرض کرده که در تقابل با هر آن چیز سپنته است، روحی که بد و خرابکار ویرانگر است.
عبارات گاهانی نشان میدهد که زرتشت اختلافات میان این دو روح را اختلافاتی اصلی میداند، نه فرعی و میگوید هیچ یک از جنبههای مختلف وجود آنها اعم از منش، آموزش، خرد، باور، گفتار، کردار، دین و روان آنها با یکدیگر سازگاری ندارد؛ بنابراین ماهیت آنها متضاد است.
به گفته زرتشت، به همین نسبت پیروان این دو روح نیز در تضاد با یکدیگرند و نقطه اصلی تفاوت این دو گروه در پاسداری از نظام اشه است که مرز میان اشوان و دروندان را تشکیل میدهد.
برگزینده اهورامزدا طبق اندیشه گاهان
و اما طبق گاهان اهورامزدا اشه را برمیگزیند و ایزدان سپنته پیرو آن میگردند؛ اما دیوان که زمانی ظاهراً با وجود طبیعت بدخو به علّو مقام اهورامزدا اعتراف کرده بودند، توسط انگره مینیو گمراه میشوند و بدترین منش را بر میگزینند و پس از آن پرستندگان خود را گمراه و از زندگی خوب بر روی زمین و جاودانگی محروم میسازند.
سرنوشت پیروان اشه و دروج
اما نتیجه و سرنوشت انتخاب پیروان اشه و دروج در پایان جهان مشخص میشود. این پایان کار با وزن کردن اندیشهها و گفتارها و کردارهای خوب و بد هر فرد معلوم میشود و سرنوشت روان در آن بستگی دارد به اینکه کدام کفه ترازو سنگینتر باشد. پس با دروند واشون و آن کس که کردارهای نیک و بدش مساوی است به عدالت تمام برخورد خواهد شد.
درگاهان اشارات مکرری مبنی بر آزمودن از طریق آذر فروزان و آهنگدازان وجود دارد و بیان میدارد که نهایتاً رنج از برای پیروان دروج است و سود از برای پیروان راستی.
تبیینی که پشت این گفتار نهفته است این است که گویا در پایان جهان، مزدا و نیروهای او و مخلوقات سپنته سرانجام شر را شکست میدهند و انگره مینو نیروهایش را نابود میکنند. البته درگاهان به چگونگی این نبرد اشاره نمیشود.
در این زمان روح انسانها از بهشت و جهنم به زمین آورده میشوند و وارد بدنهای آنها که برخاستهاند خواهند شد تا به همراه آنانی که هنوز زندهاند، در معرض آخرین داوری جسمانی قرار گیرند. این داوری همگانی از طریق آزمایش سختی مشابه مجازات با فلز گداخته خواهد بود که در آن گناهکار نابود خواهد شد و نیکوکار نجات خواهد یافت.
بدین ترتیب آخرین آثار بدی نابود خواهد شد. آنگاه جهان، نوزایی و احیا خواهد شد و به کمال سلامت و نیکی خواهد رسید. این وضع پایدار، برقرار و بدون هیچ تغییر خواهد بود.
جایگاه انسان در ثنویت گاهانی
از آنجا که روح خیر و شر ویژگیهای اخلاقی خود را از راه انتخاب به دست آوردهاند، مفهوم انتخاب آگاهانه بین خیر و شر اساس فلسفه اخلاقی زرتشت است. اعتقاد بر این است که تمام مخلوقات به جز انسان، طبیعت اخلاقی شان همان طبیعت اخلاقی روح آفریننده آنهاست و بر همین اساس نیز انتخاب خود را انجام داده اند. اما انسان تنها مخلوق در جهان است که انتخاب شخصی و کنونی او میتواند تعادل بین نیروهای مخالف را برهم زند و شکست شر را سرعت بخشد یا به تأخیر اندازد. ظاهراً انتخاب اشه متضمن تلاش آگاهانه شخص است تا قوای اخلاقی را که در امشا سپندان گاهانی تشخص یافته اند، در خود محقق کند.
اما طبق گاهان، ذهن پیامبر تنها درگیر انتخاب فردی نیست. یعنی انسان نه تنها شخصاً باید انتخاب صحیحی داشته باشد بلکه رابطهی او با جامعه هم بسیار مورد توجه است. از نظر زرتشت قدرتهای شر نه تنها درصدد نابودی زندگی افرادند، بلکه کل جامعه را نیز از بین میبرند و این جامعه است که انسان را قادر میسازد که در توافق با اشه زندگی کند.
لزوم رهبری در سلامت جامعه
جامعه برای اینکه بتواند وظیفهاش را در قبال حملات شر درست انجام دهد به یک رهبر نیاز دارد و این حکم نیز به راهنمایی روحانی درستکار نیاز دارد. روحانیون واسطه بین جامعه و خدایانند و حاکمان و جامعه را تعلیم میدهند که خواست ایزدان را برآورند و میکوشند که در آن که گناهکاران خشم الهی را برمیانگیزند، هماهنگی و نظم را به قلمروهای انسانی و الهی بازگردانند.
بدین ترتیب نقش انسان بسیار مهم است؛ زیرا اعضای جامعة اشونی که وظایف درست خود را انجام میدهند، هم خودشان سود میبرند و هم آنهایی که دوستشان هستند و یا خدمتشان میکنند، بقیه جامعه و درنهایت کل مخلوقات نیک هم از آن سود خواهند برد. این نگاه در این بند اوستا کاملاً روشن است. «انسانی که با بدان نیک است، بد است؛ او که انسان درستکار را دوست میدارد، ارجمند است».
بنابراین انسان اشونی که در نگاه گاهان توان مقابله با شر را دارد اولاً باید آن را انتخاب کرده باشد، دوم اینکه کوشیده باشد تا خصال اخلاقی را در خود محقق کند و سوم آنکه در عقیدهاش درباره حقیقت با دیگر پیروان زرتشتی شریک باشد.
نهایتاً آنچه از بررسی ثنویت گاهانی حاصل میشود این است که برخی محققان با در کنار هم نهادن اشاره به منشأ بودن اهورامزدا برای سپنته مینو و همزاد خوانده شدن دومینوی متقابل، اهورامزدا را خاستگاه هر دو مینو دانستهاند. آنان با تأکید بر اینکه ثنویت مطرح شده درگاهان صرفاً ثنویتی اخلاقی و فلسفی است، همزاد بودن دو مینو را به معنی برابری و یکسانی طبیعت آن دو گرفتهاند و بر اهمیت انتخاب درگاهان پای فشردهاند.
بر خلاف این دسته، برخی دیگر از پژوهشگران با تأکید بر ثنویت گاهانی به عنوان ثنویت هستی شناختی و کیهانی، موضوع خاستگاه مشترک این دومینو را نپذیرفتهاند و همزاد بودن آنان را تنها بیانی از تقارن، برابری و تضاد آنان از نظر توانایی و جهتگیری به شمار آوردهاند و بر این مبنا انتخاب ازلی هریک از آنان را برخاسته از طبیعت متمایل به راستی و یا متمایل به بدی هریک از آنها دانستهاند.
اما از آنجا که درگاهان به میانجی بودن سپنته مینو در امر آفرینش اهورامزدا به صورت ضمنی اشاره شده و بر انتخاب انسان بسیار تأکید گردیده، همچنین گویا جنبه ثنویت اخلاقی و فلسفی این متون بیشتر است و به دنبال آن تعالیم رنگ موحدانهتری دارند؛ اما این مواجهه در ادامه مسیر دین زرتشت، به این مشکل باقی نمیماند.
2. ثنویت در آیین زرتشت پس از گاهان و جایگاه انسان
آیین زرتشتی پس از گاهان به طور آشکار دچار تحوّلاتی اساسی گردید. تا جائیکه برخی از این تحوّلات کاملاً در نقطه مقابل تعالیم اولیه زرتشت قرار گرفت و ما اندکاندک با مراتبی از الوهیت و اهورامزدایی روبرو میشویم که این بار دیگر منبع دو نیرو نیست بلکه خود میراثدار جنبهی نیکی و خیر است و در برابرش اهریمن قرار دارد که وامدار شر و بدی است.
سلسله این دگرگونیها که در بخشهای میانی یسنا به خصوص هفت هاتی مشهود است، کمی بعد از مرگ پیامبر تألیف شده و از دیگر بخشهای اوستایی قدیمتر است. این تغییرات حاکی از مرحلة انتقال آموزههای اولیه زرتشت به بخش تحوّل یافته اوستای متأخر است.
دلیل تغییر در اوستای متاخر
آر.سی.زنر این امر را ناشی از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان میداند چرا که در آن زمان جامعه زرتشتی به دست کوروش از بین رفته بود و ایشان تلاشی را برای سازگاری با محیط، به اقتضای شرایط آن زمان آغاز کرده بودند؛ لذا از جمله آموزه زرتشتی که مبارزه مطلق خوبی علیه بدی بود، رنگ و بوی تسامح به خود گرفته و یک خیرخواهی عام جایگزین آن گردید. با این حال یسنا هنوز تمامی جنبههای اصلی تعالیم پیامبر را با خود داشت و از آنها فاصله نگرفته بود و فقط به خاطر تطابق با اوضاع سیاسی جامعه، ناگزیر آن تعالیم را با لحنی ملایمتر بیان میکرد.
در یسنا اولین بارقههای بازگشت الوهیّت پدیدههای طبیعی نیز قابلملاحظه است؛ اما باید گفت این بدین معناست که دین مزدایی در مسیر پیشرفت خود در این بخش از اوستا وارد فضایی از چیدمان مراتب الوهی میشود که اهورامزدا به عنوان خدای ستودنی در رأس است.
آنگاه هر یک از امشاسپندان و ایزدان و پدیدههای طبیعی به سبب همراهیشان و ارتباط نیکشان در خلقت نیک اهورامزدا شایستگی ستایش و انجام مراسم دارند.
از سوی دیگر اهریمن هم به عنوان مبدأ شر وجود دارد و پا به پای آفرینش اهورامزدا شر پراکنی میکند. تا آنجا که در یشتها ما با نام دیوان و نیروهای شریری روبرو میشویم که غلبه بر آنها با کمک ایزدان و امشاسپندان محقق خواهد شد.
در وندیداد این صفبندی به نهایت میرسد. به طوری که در فرگرد اول به روشنی به آفرینشهای متقابل خیر و شر اشاره شده و بر وقایع آخرالزمانی که به تلاشهای اهریمن اشاره دارد،تأکید میکند.
لذا جایگاه انسان و حسن عمل او به همین میزان اهمیت میابد. وی به عنوان تأثیرگذارترین آفرینش اهورامزدا، طبق این قسمتهای اوستا با ستایش و نیایش و انجام مراسم قربانی و احترام به بایدها و نبایدهای بسیار اوستا، باید در صدد تقویت نیروی اهورامزدا و در نتیجه پیروزی او باشد.
برای مطالعه:
3. ثنویت متون پهلوی (زرتشتیگری متأخر)
مهمترین اثری که بیانگر تفسیر زرتشتیگری متأخر از ثنویت است، متنی پهلوی به نام بندهش است، به معنی «آفرینش» که زندآگاهی، نیز نامیده میشود.
بندهش به موضوعاتی چون آفرینش جهان، نظم اشیاء و سرنوشت اخروی روح انسان و هم کل جهان میپردازد. در این کتاب تصویری قدیمی و تا حدودی ماقبل زرتشتی از جهان باقی مانده است؛ جهانی به شکل نعلبکی با رشته کوه بزرگی در لبه آن با قلة مرکزی بلندی که ستارگان در حول آن میچرخند و شب هنگام جلوی نور خورشید را میگیرد.
جهانی که اطراف آن را دو رودخانه اصلی احاطه کردهاند. دیگر آبها از این دو سرچشمه میگیرند. در این جهان خدایان با دیوان میجنگند تا خشکی و قحطی را به پایان رسانند و از انسان محافظت کنند.
علاوه بر چنین تصویر قدیمی و اسطورهای، ذکر نمونههای مختلف موجودات زنده و ویژگیهای طبیعی جهان مادی هم در آن هست که نشان دهنده جهانبینی ایرانی باستان و سدههای میانه است. اما روایت آفرینش الهی و هجوم دیوان به جهان دارای تمام ویژگیهای یک اسطوره زنده است و قصد از آن این است که آموزههای دینی عصر را به صورت خیالی به تجسم درآورد و شرح دهد؛ بنابراین محتوای آن در توصیف و تشریح تفکرات زرتشتی اخیر بسیار مورد توجه خواهد بود.
تفاوتهای اساسی متون پهلوی با زرتشتیگری اولیه
تفاوت اساسی که در این متن بروز میکند این است که بنا بر تعالیم زرتشت در دوره زرتشتیگری نخستین، سپنه مینو مخلوق و آفریده اهورامزداست. از سوی دیگر انگره مینو نیز همین نسبت را با سرور دانا دارد و اهورا به عنوان یگانه مطلق ناظر و داور جدال و نزاع دائمی و جدی این دو روح در هستی است؛ ولی در این متون از یک سو اهورامزدا با سپنته مینو یکی انگاشته شده و اورمزد نامیده شده و از سوی دیگر انگره مینو به اهریمن تغییر نام داده و به عنوان نیروی مستقل و قدرتمند در برابر اورمزد قرار گرفت.
واژه اهریمن مرکب از سه لفظ (اَ) کلمه نفی به معنی نه و بدون، (هری) به معنی روشنی و (من) به معنی ضمیری باشد که در این صورت اهریمن به معنی ضمیر بی روشنی، خواهد بود.
در واقع در این مرحله جدال مابین اورمزد و اهریمن است نه آن دو مینوی اخلاقی.
اورمزد و اهریمن در اسطوره بندهش
بر اساس اسطوره آفرینش بندهش (و متون مشابه دیگر). اورمزد خداوندی است که اسر روشنی (روشنی بیکران) جایگاه اوست و این ساحت که در بالا قرار دارد از همه سو بیکرانه است، جز از پائین که با تهیگی یا وای که مرز میان دو قلمرو نور و تاریکی است، محدود میشود. اهریمن نیز در تاریکی بیکرانه جای دارد که تنها از پائین گسترده است به این ترتیب، اورمزد در مکان کرانه بند و در زمان بیکرانه است در بند یک بندهش پیرامون اورمزد آمده: هرمزد و گاه و دین و زمان او بودند، هستند و خواهند بود؛ بنابراین اورمزد ابدی اما از جهت مکان محدود است؛ زیرا با از میان رفتن نیروهای اهریمنی و بیرون رفتن او از آفرینش اورمزدی، جاودانه باقی خواهد بود.
اما اهریمن هم در زمان و در مکان کرانه مند است. از جهت مکان در بالا به وسیله تهیگی محدود است و از لحاظ زمانی نیز کرانمند است؛ زیرا او و قلمروش در پایان به کلی نابود خواهد شد. از این رو در بند 3 بندهش آمده: اهریمن بود و هست؛ اما نخواهد بود.
داستان زمان و تحولات در اسطوره بندهش
در ادامه اسطوره آمده اورمزد به واسطهی دانایی مطلق و همه آگاهی خویش از سرشت تباهکار و زدارکامه ی اهریمن مطلع بود و میدانست او درصدد هجوم و حمله به دنیای روشنایی ست. از این روی نخست زمان کرانه مند را از زمان بی کرانه آفرید و طول آن را 12 هزار سال قرار داد. سپس «وای درنگ خدای» را که همان فضا و مکانی است که آفرینش عالم در آن انجام میشود، به وجود آورد. آنگاه در 3 هزار سال نخست از دور زمان، هرآنچه را که برای نبرد با اهریمن به آن نیاز داشت، به صورت مینوی آفرید.
در این هنگام، اهریمن نیز که قصد هجوم به آفرینش اورمزد را داشت، پس از نخستین دیدار روشنایی، به تاریکی بیکرانه بازگشت و دیوان و همهی آفریدگان مرگآوری که برای نبرد به آنها نیاز داشت آفرید. در واقع محرک اصلی اهریمن برای ویرانگری رشک او به آفرینش خیر بود و اورمزد میدانست که تنها پاسخ مناسب به این نیروی مخرب ابدی معین کردن زمان محدود برای نیروی خیر و شر است، ولو آنکه اهریمن در آن زمان محدود بتواند مخلوقات را گمراه کند و آنها را به خیل نیروهای خود درآورد.
به این ترتیب در آغاز دو همستار در مقابل هم آماده کارزار شدند، ابتدا اورمزدا پیشنهاد آشتی داد؛ اما اهریمن نپذیرفت پس دو مینو قرار بر این میگذارند که 9000 سال کارزار کنند. اهریمن به سبب زمانبندی مبارزه غرّه میشود و به اورمزد میگوید: همه آفریدگان تو را به نادوستی تو و دوستی خود متمایل میسازم. بنابراین نخستین تازش اهریمن، تازش دروغ و باطل است. این حمله با شکست فاحش روبه رو میشود؛ چراکه اورمزد میداند که دروغ است و حقیقتی در آن نیست و لذا در برابر آن ترس و واهمه ای ندارد.
دوره های خیر و شر در اسطوره بندهش
اورمزد چنین معیّن کرده که به مدت سه هزار سال هستی مطابق خواست او پیش رود.
سپس سه هزار سال هستی به صورت «آمیخته» بر اساس خواستههای اهریمن و اورمزدا پیش رود.
سرانجام در سه هزار سال آخر، درنهایت اهریمن و نیروهایش به کلی شکست خورده و از صحنه کیهانی خارج شوند؛ لذا اورمزد در برابر تازش دروغ جمله ای متقابل میکند.
او با خواندن دعای اهونور یا کلام راستین، پیروی نهایی و عجز اهریمن را به شکلی رؤیایی به او نشان میدهد که بر اثر آن اهریمن به مدت سه هزار سال عاجز و ناتوان، در فقر تاریکی افتاده و بیهوش میشود.
آفرینش در زرتشتیگری متاخر
مسئلهی دیگری که در این مقابله اهمیت دارد، مسئله آفرینش است. اورمزد هنگامی که مخلوقات را آفرید، سرور جهان شد. نخست ایزدان را آفرید، موجودات شایسته پرستش و ارواح قدرتمند خیر و بواسطه آنها خود را بهتر ساخت چراکه خدایی او به واسطه آفرینش بود. آفرینش تنها راهی بود که میشد از طریق آن بر جملات روح شریر غلبه کرد؛ اما اورمزد میدانست که آفرینش زمان میتواند گسترش آفرینش اهریمن را نیز میسر کند. اهریمن جوهر دیوان یعنی شرارت خود را از تاریکی ساخت و البته این آفرینش درنهایت سبب عجز و ناتوانی او شد.
شش موجود نخستین مینوی اورمزد بی مرگان مقدس یا همان امشاسپندان بودند که این بار به صورت فرشتگان مهین اورمزد هستند:
- وهمن، اندیشه نیک،
- اردیبهشت بهترین راستی،
- شهریور فرمانروایی نیک،
- سپندار مذ، سر سپردگی مقدس،
- خرداد، تمامیت،
- امرداد، بی مرگی
- هفتم خود اورمزد بود
. در این بین اهریمن در برابر این کمال روحانی و برای هماوردی با ایشان، دیوان اصلی خود را در قالب کماله دیوان یا کماریکان میآفریند.
اسطوره بندهش و زمان سه هزار ساله ناتوانی اهریمن
در ادامه اسطوره آفرینش بند هش باید گفت، در طول سه هزار سال عجز و ناتوانی اهریمن، اورمزد به آفریدگان منیوی خود جامعه گیتایی بخشید و آفرینش مادی خود را آغاز کرد.
شش آفرینش مادی به ترتیب آفرینش، عبارتاند از:
- آسمان،
- آب،
- زمین،
- گیاه،
- گاو نخستین
- کیومرث که نخستین انسان است
- آخر از همه آتش که در هر شش پراکنده است.
در بندهش هریک از امشاسپندان سرپرستی یکی از 6 آفریده را به عهده میگیرند:
- هرمزد انسان را،
- بهمن چهارپایان را،
- اردیبهشت آتش را،
- سپندارمذ زمین را،
- خرداد آب را،
- امرداد گیاه را،
- شهریور فلزات را.
چگونگی حضور انسان در جهان مادی
پس هریک از آفرینشهای مادی در سرپرستی یکی از این ایزدان نگهبان قرار میگیرد. در کنار اینان موجودات روحانی و ایزدان دیگری نیز آفریده میشوند که بعضی از همکاران امشاسپندانند و بعضی مستقلاً عمل میکنند.
در این مرحله همچنین اورمزد فروشی انسانها را هم به مبارزه دعوت میکند. او فروهر یا جزء روحانی برتر هر انسان را در آفرینش مینوی خلق کرده بود و طبق بندهش پس از اینکه علم همه چیز را به آنها داد، از آنها پرسید: «کدام به نظرتان سودمندتر است که شما را به جهان مادی بیافرینم و شما در هیئتهای مادی با دیوان بجنگید و دیوان را نابود کنید، و در پایان شما را به صورت کامل و جاودانه بازگردانم و یا تا ابد از تهاجم اهریمن در امان باشید؟»
در اینجا فروشی آدمیان با توجه به علم اورمزدی که در اختیار آنها قرار داشت و اعتمادی که بین انسان و اورمزد خالق بود، شر و حضور دیوان و اهریمن در جهان را دیدند و خواستند برای رهایی پایانی از شرور و احیای کامل و جاودانه وارد جهان مادی شوند.
بدین ترتیب بودن انسان برابر با مبارزه با نیروهای شر گردید و انتخاب عقلی روح او پیش از ورود به تن، او را به این نتیجه رسانده بود که پلیدی و رنج را فقط با مقاومت سخت میتوان از بین برد.
و اما همچنان که اورمزد آفرینش گیتایی خود را سامان میداد. دیوان میکوشیدند تا با شرح بدکرداری خود نسبت به آفریدگان اورمزد، اهریمن را به هوش آورند و به حمله وادارند. اما هیچ یک از تدبیرهای آنان مؤثر نمیافتد.
ورود دیو جهی به آفرینش
بر طبق بند هش تنها تقدس سرود اهونور نیست که اهریمن را از تازش بازداشته، بلکه حضور راستین انسان در عرصه گیتی برای مبارزه، جرئت را دل اهریمن کشته است. اینجاست که دیوان هرچه میگویند و هرچه میکنند نمیتوانند سردار خود را به توش و توان آورند.
تا اینکه ماده دیوی به نام جهی بر صحنه حاضر میشود و وعده میدهد که توان و بزرگی انسان راستین (کیومرث در این اسطوره) را از میان میبرد.
اهریمن با این وعده از نو جان میگیرد و جمله خود را به آفرینش نیک مادی آغاز میکند. نخست آسمان را سوراخ نمود و از آبی که در زیر آن قرار داشت، گذشت، میانهی زمین را سوراخ کرد و بیرون جست.
او به همراه خود مرگ و تاریکی را وارد جهان کرد و به هفت آفریده نخستین حمله برد.
آب را به بدمزگی آلوده کرد، زمین را از خرفستران گزنده و زهرآگین انباشت و بر گیاه چنان زهری فرود آورد که در دم خشکید. آنگاه تن گاو و کیومرث را با بیماری و درد چنان فرسود که یکی بر دست راست رود دایتی و دیگری بر دست چپ آن جان سپرد.
آتش را نیز با دود و تیرگی آمیخت و جهان را سراسر از آلودگی خود انباشت و خود را در اوج پیروزی و قدرت یافت. اما حضور او در جهان مادی باعث گرفتاری و زندانی شدن او تا روز پسین شد.
هنگامی که ایزدان و دیگر مینوان به نبرد با اهریمن برخاستند، نخست بوسیله فروشیها سوراخ ورود اهریمن به گیتی را بستند و او را تا پایان جهان در دایره هستی محبوس کردند. سپس 90 شبانهروز جنگیدند تا زمین را از بخشی از آلودگیها پاک کنند و امکان ادامه زندگی و رشد و تکثیر آفریدگان اورمزدا را فراهم آورند.
نقش امشاسپندان در نبرد با اهریمن
در اینجا نقش امشاسپندان بسیار مؤثر است. سپندار مذ الهه زمین، تخمهی کیومرث را 40 سال حفظ میکند و از آن نخستین زوج انسانی متولد میشوند. بدین ترتیب مهمترین همکار اورمزد در مبارزه با اهریمن در بالا به صحنه نبرد بازمیگردد. زمین، آبها و گیاهان و حیوانات سودمند و آتش نیز به واسطه فرشتههای نگهبان خود به زندگی بازمیگردند.
البته به دلیل یورش اهریمن و حضور او در هستی، آفرینش به شکل نخستین خود بازنمیگردد و نبرد تا پاکی یکسره جهان و از میان رفتن اهریمن ادامه دارد.
انتهای زندگی در اسطوره زرتشتی
بدین ترتیب اسطوره آفرینش بندهش از یک سو هدف و ساختار هستی مادی را بیان میکند و از سوی دیگر سرنوشت روح انسان و نظام آفرینش اورمزدی را کاملاً به هم مرتبط میسازد؛ بنابراین در طول زندگی هر زرتشتی همه اعمال نیک او و همه گناهان او ثبت میشود و در هنگام مرگ روان به مکان داوری که «چینودپل» نام دارد میرود.
روانی که نیکیهایش بیشتر از گناهانش است به بهشت و روانی که بار گناهانش بیشتر است به دوزخ وارد میشود.
داوری در گیتی و آخرت
پیرامون داوری واپسین این ارواح باید گفت که بر اساس کتب پهلوی تمام انسانها دوباره در حالت جسمانی و روحانی آفریده میشوند و مورد داوری قرار میگیرند. به دلیل تلازم سرنوشت انسان و گیتی داوری نهایی روان انسانها با پایان دوره شر و پلیدی همراه خواهد بود.
بدین ترتیب پایان تاریخ پس از گذر دوازده هزار سال و ظهور سه منجی زرتشتی و در زمان آخرین آنها، سوشیانت، اتفاق میافتد. در زمان او همه مردمان با گذر از فلز مذاب پاک میشوند. این آزمون برای نیکان به مانند گذر از شیر گرم آرامشبخش و برای گناهکاران تلخ و عذابی واقعی است.
سپس همگی در برابر بارگاه مهر اورمزدی قرار میگیرند و سوشیانت با به یزشن کشیدن گاو هدیوش، واپسین قربانی را انجام میدهد، از پیه آن و هوم سپید نوشابهای میسازند. این مایع به عنوان اکسیر زندگی بی مرگ به همه نوشانده میشود و همه انسانها جاودانه میشوند.
در ادامه اسطوره هریک از امشاسپندان دشمن ازلی خود را میگیرد و نابود میکند و اورمزد، اهریمن را به بند میکشد و در چاه تاریکی که جایگاه او بود، میاندازد و دهانهی آن را با فلز مذاب میبندد بنابراین اهریمن «به پستی فرو افتاد و بیهوش گشت و دیگر هرگز از آن پایگاه که فرو افتاده است، بر نیامد.»
از ین پس در این زندگی بهشتی روانهای مردمان با آوای بلند سرود ستایش اورمزد و امشاسپندان را میسرایند.
بیشتر بخوانید:
نتیجهگیری نهایی از ثنویت زرتشتیگری متاخر
نتیجه آنکه آنچه از ثنویت متون متأخر زرتشتی به نظر میرسد، ثنویتی بنیادی و فرجام شناسانه است که در آن اورمزد و اهریمن همچون دو بن ازلی و تقریباً برابر، از ابتدا تا انتهای تاریخ با یکدیگر در نبردند. تا آنجا که اهریمن در پایان زمان، سرنوشتی معادل نابودی پیدا کند.
به نظر میرسد که ثنویت مطرح شده در این متون از یک سوی برای رهایی از مسئله شر و از سوی دیگر بسط و گسترش آموزه خود زرتشت مبنی بر انتخاب انسان بین خیر و شر است. البته این بار او با این انتخاب به بازسازی جهان هم کمک میکند. بر طبق این شکل اخیر تفکر زرتشت که حاصل تامل متکلمان عصر ساسانی است، شر نه انسانی است و نه الهی، بلکه اراده به نابودی است که از اصلی دیگر ناشی میشود.
نکتهی جالب دیگری که در این نوع بیان از ثنویت وجود دارد این است که در این تعریف خدا در آغاز بر اثر وجود مینوی همیستارش، اهریمن، کرانمند و محدود است و اگر به خاطر رشک و پس دانشی او نبود، برای همیشه همچنان باقی میماند.
نفس این تازش اهریمن این امکان را به وجود میآورد که خداوند نامحدود و بیکران شود. زیرا تازش اهریمن سبب میشود تا اورمزد برای دفاع از خود به حمله متقابل بپردازد. تازش بی سامان اهریمن، دفاع منسجم و منظم اورمزد را سبب میشود و این نابسامانی خود اهریمن است که نابودیاش را موجب میگردد. بدین ترتیب این کارزار و ستیزه کیهانی از یک سو نابودی اهریمن را به دنبال دارد و از سوی دیگر خدای ناکاملی را کامل میکند.
انسان نیز در این کارزار به یاری خدا میپردازد و درنهایت جاودانگی را به عنوان سهم و بهره، بر میگیرد. به نظر نگارنده این رابطه انسان با خدا و تعبیر خدای ناکامل، شباهت ملموسی با توصیف جهان و توجیه مسئله شر و ارتباط انسان با خدا در الهیات پویشی دارد.
از بررسی متون پهلوی کاملاً آشکار گردید که انسان ابزاری است در مبارزه با شر و در عین حال خود موجودی است در درون خویش ثنوی، ثنویت او مانند بقیهی جهان یا شاید شدیدتر از آن متضمن دو جنبه است، ثنویت مادی و روحانی و ثنویت خیر و شر.
ثنویت اخلاقی در درون آدمی
ثنویت اخلاقی نیز به دو شکل و در واقع به صورت دو دسته از موجودات که در درون آدمی ساکناند نشان داده میشود.
یعنی به صورت ایزدان و دیوانی که در نفس آدمی ساکناند و امیالی که در او وجود دارد. اما دیوان ساکنان بر حق شخص آدمی نیستند، بلکه مزاحماند و این ایزدان و ارواح روحانی هستند که در وجود انسان اصالت دارند تا حدی که قوای انسانی در متون پهلوی به نظام الهی تشبیه میشوند: «روان چون اورمزداست و هوش و حافظه و حواس و اندیشه و دانش و تمییز چون آن شش امشاسپندی که پیش اورمزد ایستادهاند.»
«این نیز پیداست که هر اندام مرمان از آن مینوئی است؛ جان و هر روشنی با جان - هوش، بوی و دیگر از آن شماره از آن اورمزد است. گوشت از آن بهمن، رگ و پی آن اردیبهشت استخوان از آن شهریور، مغز از آن سپندارمذ، خون از آن خرداد و موی از آن مرداد است».
آدمی بدین ترتیب در روح و جسم مرکب از عناصر الهی است و اینکه او را عالم صغیری نامند، نه فقط به این معناست که ثنویت ظاهر در جهان را در خود دارد، بلکه همچنین به این معناست که عکسی از جهان الهی پیرامون اورمزد است. اما حضور خداوند در آدمی و یاری و همراهی ایزدان او را، یک وجه رابطهی خدا و انسان است.
جلوه مرد پرهیزگار در دنیا
وجه دیگر یاری است که مردمان به ایزدان میرسانند. زیرا انسان همچون کیهان، آوردگاه دو سپاه خیر و شر است و باید بکوشد با پرهیزکاری و نیکی، جلوه خدا بر روی زمین گردد و بدین ترتیب از غلبه شر بکاهد؛ بنابراین آدمی در جهان وظیفهی خاصی دارد که جزء مشیت خداوند است و از طرف اورمزد به او محول شده و با انجام این خویش کاری و پرهیز از افراط و تفریط انسان شایسته عنوان مرد پرهیزگار میشود که در تعریف دادستان دینی از او کسی است که مینوان را در گیتی میستاید، محافظت میکند، خدمت و یاری میکند و دین میورزد.
سه جلوه اصلی مفهوم اسطورهای مرد پرهیزگار، انسان نخستین (کیومرث)، پیامبر (زرتشت) و منجی و آخرین نو کننده جهان سوشیانت، است؛ بنابراین مردان پرهیزگار در آغاز و میان و فرجام جهان برای یاری رساندن به ایزدان حضور دارند.
بدین ترتیب فاصله میان خدا و انسان در آئین زرتشت متأخر زیاد نیست و بیشتر به تفاوت مرتبه شبیه است. این تلقی ایرانیان در تضاد کامل با عقاید یهود و نصاری است که انسان و خدا را دو قطب میپندارند که بینشان شکافی پر نشدنی است.
ثنویت زروانی چیست؟
با توجه به آنکه تاکنون مسئله شر در سیر تاریخی آئین زرتشت مورد بررسی قرار گرفت؛ لذا بایستی در این راستا توجهی به آئین زروانی داشته باشیم. چرا که در واقع زرواینگری تلاشی برای بازگشت به وحدتگرایی دوره زرتشت و کاملاً ریشه در دین مزدایی دارد. تا جایی که برخی از این عقیدهاند که آنچه ما آن را کنش زروانی تلقی میکنیم. هرگز یک مکتب فکری و یا فرقه نبوده، بلکه تنها یکی از اسطورههای متعدد زرتشتی درباره آفرینش است.
به نظر میرسد پس از غلبه اندیشه ثنوی و اعتقاد به دو دین آفریننده خیر و شر سؤالی اذهان را به خود جلب کرد و آن اینکه این دو بن از چه به وجود آمدند؟
بنا به گفته محققان پاسخ زروانی به سؤال مذکور باز بر پایه بندهای 3 و 4 یسنای 30 استوار است. چرا که در آنجا به طور صریح سپنته مینو وانگره مینو همزاد دانسته میشوند به عقیده ایشان اگر دو منیو همزاد باشند بنابراین می باید دارای منشأ و پدری واحد بوده باشند.
بنا بر مدارک تاریخی در اواخر دوره هخامنشی گروهی به وجود آمدند که دهر یا زمان لایتناهی را منشأ اصلی دومینوی خیر و شر دانستند. این مکتب با عنوان «زروانی» به تدریج رشد کرد و دیدگاه منسجمی در میان پیروان خود ایجاد کرد. باورمندان به این کیش، زروان را وجود مطلقی میدانستند که پدر خوبی و بدی و نور و ظلمت است.
خدا در مکتب زروان
آنچه در بررسی خدای زروان به نظر میرسد این است که قید اطلاق بر او در زمان و مکان، زده میشود و گویا او محدودیتی که اورمزد و اهریمن هریک در مرز تهیگی دارند را، ندارد.
در اوستا نیز در یسنای هفت او با صفت اکرانه به معنای قائم به نفس دیرپا، ستوده شده است. این صفتی است که حتی اهورامزدا با آن خوانده نشده و حاکی از قدمت این خدای باستانی است؛ اما پیدایش دوباره آن و اهمیت و فراگیری آن از آن جهت است که زروان یا زمان در واقع پاسخ مطلوبی بود برای ذهن وحدت طلب ایرانیان و راه حلی بود برای ثنویت قطعی به وجود آمده در متون پهلوی. از آنجا که شیوه ما در بیان سیر تفکر زرتشتی پرداختن به مراحل آغازین و بیان اسطوره است، لذا به اسطوره زروان میپردازیم.
اسطوره زروان و مشخصات آن
بر اساس اسطوره، زروان بیکرانه که بی حد و ورای هرگونه توصیف و تعریف است، در بیکرانگی خود آرزومند داشتن پسری بود و برای رسیدن به این آرزو هزار سال یزشن انجام داد. اما پس از این، ناگاه به اثربخشی قربانیهای خود و داشتن پسر شک کرد. در نتیجه از یزشن هزار ساله او اهورامزدا و از تردید وی اهریمن در بطن او شکل گرفت.
زروان قصد داشت تا پادشاهی جهان را به پسری که نخست زاده میشود، بسپارد. اهریمن از نیت او آگاه شد و شکم پدر را درید و از وی خارج شد؛ از این روی زروان ناچار شد اهریمن را به مدت 9 هزار سال به پادشاهی جهان بنشاند و اهوره مزدا را که پس از اهریمن به دنیا آمده بود، با دادن شاخه برسم به موبدی جهان برگزیند.
بدین ترتیب در این 9 هزار سال، نیروهای مزدایی با نیروهای اهریمنی در نبردند تا آنکه در پایان این دوره، با نابودی اهریمن، جهان یکسره به پادشاهی اهوره مزدا درآید و او جاودانه بر آن فرمان براند.
همچنین که ملاحظه میشود اسطوره به نوعی به توصیف جریان قبل از ظهور دو نیروی خیر و شر میپردازد. در واقع آنچه در بندهش بیان شده با اسطوره زروانی کامل میشود. نکته دیگر آنکه در ثنویتی که در روایت زروانی مطرح میشود. اهرمزد و اهریمن دو برادر همزاد با خاستگاه الهی یکساناند که بنا بر طبیعت خویش، یکی نیک و سود رسان و دیگری زدار کامه و ستیهنده است و این دو، در طی دوران 9 هزارساله کیهان در نبردی همیشگی در تقابل با یکدیگر قرار دارند.
ماهیت اورمزد و اهریمن
بنا بر آنچه از اسطوره به دست میآید، زروان تنها خواستار وجود یافتن فرزندی است که توسط آن بتواند آفرینشگری کند؛ ولی ناخواسته و در پی تردیدش، باعث پیدایش خدای نابودگر نیز میشود. پس هر دو از زروان به وجود میآیند. اورمزد از دانایی او و اهریمن از غفلت او. در واقع اورمزد نتیجه اراده و دانش الهی است و اهریمن حاصل از ناآگاهی متلازم با آن است.
شهرستانی و گروهی از زروانیان پنداشتهاند که همواره چیزی تباه آور با خدا بود یا فکری تباهیآور یا آلایش تباهیآور و آن مصدر شیطان و نیروی شر بوده است.
در باب ماهیت این دو همزاد میتوان گفت، اورمزد روشن و پاک و خوشبو و نیکو کردار بود و بر همه نیکوئیها توانا، از سوی دیگر اهریمن سپاه و پلید و گنگ و بدکار و اورمزدا هنگامی که آن خصم سهمگین را دید برای از میان برداشتن او آغاز آفرینش کرد.
بدین ترتیب اورمزد با یاری زمان کرانه بند خلق مادی را آغاز کرد در حالی که اهریمن نیز با یاری زمان از جایگاه تاریک خود خارج شد و با دیدن لشکر آفریدگان اورمزد عقبنشینی کرد و در قلمرو خود لشکری از پلیدی فراهم کرد.
سلاح های اهریمن و اورمزدا
ملاحظه میشود که داستان آفرینش مادی این دو همزاد و ماهیت آنها در مذهب زروانی بسیار شبیه به آن در مذهب مزدسینی است. اما نکته جالب و متفاوتی که در این بیان از اسطوره مورد توجه است، سلاح نبرد این دو مبارز است.
سلاح اورمزد برسم است که زروان با دادن آن به اهورمزدا در واقع وظیفه قربانی و نیایش و موبدی را به او منتقل میکند. او باید با قربانی و نیایش به صدور موجودات از خود بپردازد، همان گونه که زروان برای داشتن فرزندی هزاران سال قربانی کرد. زروان اورمزدا را صانع و نگهدار عالم قرار میدهد.
از سوی دیگر اهریمن در نقش منهدم کننده عالم سلاح آز را در بردارد. اهریمن به وسیله آز هم به جنبه مادی خلقت حمله میکند و هم به جنبه روحانی آن. در واقع فعالیت اصلی او ایجاد بی نظمی و گسیختگی در امور عالم از طریق سلاح آز است که هم دشمن نظم طبیعی است و هم دشمن خرد و دارای سه جنبه است: خوردن، میل جنسی و اشتیاق به دست آوردن هر چیز خوب.
زنر معتقد است که اهریمن سلاح آز را از میان سلاحهای دیگری که زروان برای او مقدّر کرده بوده است برمیگزیند و او بدترین انتخاب را انجام میدهد؛ زیرا هر سرانجام خودش توسط همین سلاح از میان برداشته میشود.
اما مدت زمان نبرد مانند روایات پهلوی همان 9000 سال است و این مدت همان زمان کرانه مند است که توسط زروان آفریده میشود و در کتب پهلوی از این مدت به عنوان پیمان سخن به میان میآید.
از آنجا که این مدت توسط زروان اکرانک مقدر شده است؛ لذا تا زمانی که به پایان نرسد، هیچ کس نمیتواند آن را دگرگون سازد در مینوی خردآمده: و نه هزار زمستان در زمان بیکران با اهورامزدا پیمان بست و تا تمام شدن آن هیچ کس نمیتواند او را بگرداند یا تغییر دهد و چون نه هزار سال تمام شد اهریمن از فعالیت بازداشته میشود.
جایگاه انسان در ثنویت زروانی
زروانیها انسان را عصاره و ماحصل صورت بیپایان میدانستند که در واقع اصل جهان است. انسان نه تنها همانند صورت آغازین و صورت واپسین عالم وجود است، بلکه مشابه صورت حاضر آن نیز است.
در زاداسپرم نظم آسمانها به پیکر آدمی تشبیه شده که به صورت مقایسه عالم صغیر و کبیر، وجود انسان را دارای 7 لایه میداند که با هفت آسمان مطابقت میدهد. شباهت انسان و جهان و هم جنسی او با آسمان که تجسم زروان کران مند است، باعث ایجاد به این معنی در ذهن میشود که همان نسبتی که بین زروان و عالم برقرار است بین زروان و انسان نیز موجود است. آن چنانکه گفته شده، هورمزد تن مردمان را از آتش و جهان را از فکر و اندیشه خویش بیافرید.
بنابراین شواهد مکتب زروانی قائل به رابطه مستقیم و اتحاد میان انسان و برترین مصدر کائنات یعنی زروان در نگاهی عرفانی است. بدین سبب انسان در این مکتب دارای جایگاه و منزلتی خاص بوده و میتواند همراه با زروان در تحقق هدف نهایی آفرینش یعنی حاکمیت خیر باشد.
اما نکته مهم این است که زروانیگری درست در نقطه مقابل تعالیم اولیه زرتشت قرار دارد. زیرا در آموزههای زرتشت بر آزادی و اختیار مطلق انسان تأکید شده و اینکه می باید از میان خیر و شر یکی را برگزیند؛ اما در سنت زروانی تسلط تقدیر بر امور انسانی یکی از نکات اصلی است. در بخش چهارم بند هش زروان دیرند خدای و تقدیر ایزدی یکی انگاشته شده و در مینوی خرد نیز زروان را همان خدای تقدیر معرفی میکند.
بنابراین یکی از پیامدهای بزرگ اعتقاد به زروان همین جبرگرایی زروانیان است، چراکه اساساً اعتقاد به اینکه زمان خود تعیین کننده همه چیز است، منجر به گرایش به جبر میشود.
بیشتر بخوانید:
سخن پایانی و نتیجهگیری
درنهایت میتوان گفت که دین زرتشت بر دوگانه گرایی بنیان نهاده شده که ابتدا با انتخاب دو روح میان خیر و شر اتفاق میافتد. به بیان بهتر میتوان گفت دوگانگی اولیه مطرح شده از جانب زرتشت صرفاً اخلاقی است که در آن خوبی و بدی در حال جنگند. این دوگانگی یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار انسان نمودار میشود و در نتیجه شرور، حاصل گزینش بد آدمی است.
رفتهرفته تعبیر کنشی از ثنویت مزدایی به سوی تعبیر آفرینشی از این مفهوم میرود و خاستگاه شرور از طریق در نظر گرفتن اصل علی دیگری در کنار اصل اولیه و آغازین توضیح داده میشود که همانا رویارویی اهورامزدا و اهریمن است و بنابراین تئودیسی ثنوی در این دین شکل میگیرد.
در این نگاه ما با دوگانگی در امر آفرینش مواجهیم که در آن دو نیرو یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود میآورند و رودررویی و جنگ بین آفریدگان آنهاست؛ لذا ثنویت مزدایی از نوع بنیادین، فرجام شناسانه و کیهانی است که بر این اساس بن شر در این دین از ازل در برابر بن خیر صفآرای میکند و در پایان جهان از میان خواهد رفت.
در تعریف زروانی دوباره به نوعی وحدت در مبدأ به عنوان پدر اهورامزدا و اهریمن برمیگردیم که این بار زروان یا زمان در این نقش در اسطوره معرفی میشود. اما انسان همواره در تمام کم رنگ و پررنگ شدنهای ثنویت مزدایی به عنوان سرباز اصلی نیروی خیر باید در تلاش برای انتخابهای صحیح در راستای کوتاه کردن زمان نبرد باشد. این سرباز نه فقط در زندگی فردی بلکه در زندگی اجتماعی موظف به خویش کاری و کم کردن تأثیرات شر در اطراف خود است. البته این نگاه در منظر زروانی به دلیل جبر حاکم شاید بیفایده باشد و در این بیان انسان و اهورامزدا هر دو مجبور به از سر گذراندن نه هزار سال بدکاری اهریمن هستند.
این مطلب برداشت و خلاصهای از مقاله "انسان شناسی و انتخاب خیر در بستر ثنویت مزدایی و تأثیر آن در پایان نیک جهان" نوشته "متین سیف الهی" است که در همایش خیرماندگار شرکت کرده و در سیویلیکا منتشر شده است.
دیدگاه خود را بنویسید