به سال 849 ق سید امیرجلال الدّین خضرشاه بن غیاث الدّین علی یزدی که از عارفان سلسله مرشدیه یزد و از مردان دولتمند و صاحب آثار خیر فراوانی در شهر یزد بوده و کتابهای تاریخ یزد بدان اشاره کردهاند که از آن جملهاند:
باغ و مزارات و مصلّی و عیدگاه جدید، در محلّه چهارمنار و در کوچه بهروک که اکنون بدان کوچه بُندون یا بُندان یا بُندار میگویند. بنای مسجد و خانقاهی را نهاد که بنا بر نوشته وقفنامه آن به نام مسجد جامع و خانقاه ابواسحاقّیه خوانده شده است، گزارش این مسجد در سده 9 ق چنین است:
«مرتضی اعظم، امیر جلال الدّین خضرشاه ادام الله سیادته ساخته و در عمارات و بقاع الخیر، اهتمام تمام به جای آورد و دست ارادت به خلفای مرشدی داده و به کسوت شیخ مرشد درآمده و در کوچه مذکور در جنب دولتخانه خود، مسجد جدید بنا فرموده و در میان مسجد، پایابی به نهر کیفرامرز حفر کرده و جماعت خانه ساخته و بر یسار مسجد، حظیرهای به جهت مدفن خود پرداخته
و قبر حفر فرموده و در جنب حظیره، چمنی به غایت مروّح ساخته و در پیشان چمن، بقعه مروّح ساخته موسوم به مرشدیه و علما و اهل الله و درویشان، غالب اوقات در آن بقعه ساکن باشند و در صبح و شام نقّار مرشدی میزنند و بنای این مسجد در سنه تسع و اربعین و ثمانمائه بوده. امّا هنوز اتمام نیافته، به خیر و زودی تمام گردد. انشاءالله»
مستوفی به افقی در سال 1112 ق در تکمیل نوشتههای کاتب یزدی میآورد:
«مزارع بهادین آباد، حوالی اردکان و بسیار حقّابه و باغات و اراضی در اهرستان و تفت قهستان خریده بر مسجد مزبور وقف فرموده و حاصل آنها را که قریب پنجاه و پنج تومان میشود در وجه وظیفه طلبه علوم و مرسوم حفّاظ مقرّر کرد و به سبب دخل جمعی از اولاد آن جناب که خود را متولّی شرعی میدانند.
و تمامی حاصل به مصارف غیر مقرّر صرف مینمایند، مسجد رو به خرابی آورده و چراغش خاموش مانده و سیادت پناه میر عسکر خضر شاهی که خود را از جمله اولاد سید مومی الیه میداند به امر تولیت اشتغال دارد»
و پس از آن در حدود سال 1260 ق در شرح موقوفات مسجد آمده است: «خارج بلده به مقام محلّه چهارمنار... مسجدی با روح و نشاط است. موقوفات بسیار داشته. آنچه باقی مانده، الحال در دست عالی جناب آقا محمّد حسن، خلف عالی جناب غفران مآب آخوند ملاّ مهدی طبسی الاصل یزدی المسکن است.»
سپس به شرح چند موقوفه آن که باقی مانده میپردازد: «مزرعه بهاء الدّین آباد، توابع قصبه اردکان، نه روز شبان مداخل آن یکصد و پنجاه و پنج تومان و دو هزار دینار است. میاه اهرستان، بیست و دو جرّه و اراضی هفت قفیز مداخل آن پانزده تومان است. اراضی قصبه تفت، دو قفیر مداخل آن دو تومان است. میاه وَرِی تفت دو جرّه مداخل آن دو تومان است.
مصارف بعد از وضع وجوه دیوانی املاک و رقبات و حقّ التولیه، صرف تعمیر مسجد و مواجب خادم و وظیفه خطیب و مؤذّن و روشنایی مسجد و آنچه فاضل آید، در آشخانه مسجد صرف نمایند.»
اکنون که سال 1393 ش است، روشن نیست از آن همه موقوفات که در وقفنامهها آمده، چه بر جای مانده است که نیاز به بررسی اسناد موجود در سازمان اوقاف و امور خیریه یزد دارد. بنا بر نوشته ایرج افشار، مسجد نامبرده مرکّب از ایوان، صحن تابستانی و گرمخانه بوده است. و آنچه در زمان نگارش کتاب یادگارهای یزد (سال 1353 ش) به چشم وی خورده، به قرار زیر است:
1. سراسر محراب از کاشیهای معرّق (83×115سانتی متر» عصر تیموری پوشیده شده است.
2. بدنه سمت شرقی منبر از کاشی معرّق و بلندی آن 147 با عرض 192 سانتی متر است.
3. در محراب گرمخانه، یک قطعه سنگ مرمر به اندازه 60×55 امّا بی هیچ نوع ظرافتی، مورّخ 1294 نصب است و به اطرافش دوازده امّام نقر گردیده.
4. در این مسجد یک قطعه قالی بافت سال 1350 قمری به اندازه 40/ 7×25 /4 متر به طرح سجّادهای (خانه خانه) و با نقوش درخت و بوته وجود دارد. در دوره آن صورت موقوفات مسجد و نیز در چهار گوشهاش این عبارت انگلیسی Dedicoted to the Masjid chahar monar of yazd بافته شد. عبارت فارسی بافته شده آن چنین است:
«1350- وقف مؤبّد شد این قالی بر مسجد خضر شاهی به محلّه چهار منار یزد، سه ربع از منال از مزرعه مشاع بهاباد الدّین اردکان و بیست و دو جرّه یکهری (کذا) از قنات اهرستان و ده قفیز زمین واقفه شکر باغ در اهرستان که واقفین متولیان اولاد مرحمتشان واقف مقیم اردکانند و ده نفر نظّار ساکن یزد، حاجی سید محمّد رضا میبدی، ملتمس دعا، کارخانه ثابتی رضا 202.
تمامی یک در باغ و عمارات معروف به باغ چشمه سورمه واقعه در تفت و تمامی دوازده جرّه قنات وری تفت. تاریخ شهر محرّم 1350.» از پایاب واقع در مسجد، آب مشهور به «آب بریده» میگذرد.»
امّا و بر پایه متن وقفنامههای موجود و مفاد تاریخ جدید یزد، روشن میشود که این مجموعه شامل: مسجد جامع (مسجد امیر خضر شاهی)، خانقاه ابواسحاقیه و بقعه مرشدیه بوده است.
برای مطالعه :
گزارش کار
امّا وقفنامهای که در سطور بعد، متن کامل آن بر اساس سه نسخه خطّی و یک نسخه چاپی موجود تقدیم میشود، داستانی شیرین دارد. در سال 1380 ش، آقای دکتر جلال گلشن یزدی که سالهاست ساکن آمریکاست، در یکی از سفرهای تابستانی خود به زادگاهش، سواد وقفنامهای بزرگ را در اختیار این جانب (مسرّت) گذارد که تاریخ مندرج در آن 902 ق بود.
وی بیان داشت، چون سالهاست این وقفنامه به امانت نزد من است و عمرها به کس وفا نخواهد کرد و روشن نیست در آینده چه خواهد شد، این وقفنامه در اختیار تو باشد تا به هر کجا که صلاح دانستی، بسپاری یا اهدا کنی.
در سال 1381ش که آقای میرزا محمّد کاظمینی، بنای گنجینهای از اسناد و نسخ خطّی را داشت و بنا شد آن را بعداً وقف آستانه امامزاده جعفر(علیه السلام) یزد بنماید، این جانب (مسرّت) بهتر آن دید که آن نسخه را برای حفظ و نگهداری بدان جا بسپارد، امّا در نظر داشت که روزی آن را بازخوانی و چاپ نماید، تا بخشی از تاریخ اجتماعی، فرهنگی و حتّی مکانهای تاریخی یزد روشن شود.
این بود که ابتدا تصویری از نسخه نامبرده تهیه شد و سپس در بررسیها متوجّه شدیم که دو نسخه دیگر از آن در کتابخانه وزیری و سازمان اوقاف و امور خیریه یزد، هر دو به سال 1286 ق موجود است، پس نگارندگان نسخه موزه کاظمینی را اصل قرار دادند (به دلیل قدمت) و با مقابله با دو نسخه دیگر و متن چاپی که به لطف آقای حق شناس به دست نگارندگان رسید، به متن موجود دست یافتند که امید است راهگشای پژوهندگان تاریخ و فرهنگ یزد باشد.
آقای حق شناس از قول آقای جلال مهینی بیان میدارد که نسخه اصلی وقفنامه بر روی پارچه بوده و در اردکان وجود داشته است و بعدها به کتابخانه وزیری یزد داده شد، امّا جستجو برای دست یابی به متن اصلی در کتابخانه وزیری حاصلی نداشت. به گفته آقای حق شناس، نسخه چاپی بر اساس همان نسخه اصلی رونویس و چاپ شده است.
امّا در پایان نسخه چاپی، عبارت رونوشت از دادگاه شعبه یک یزد دیده میشود. مشخصّات سه نسخه خطّی و یک نسخه چاپی به قرار زیر است:
1. وقفنامه مسجد خضرشاه، نسخه خطّی گنجینه (موزه) میرزا محمّد کاظمینی در یزد، مورّخ 902 ق، تاریخ آن حقیقی نیست و از روی نسخه 902 ق رونویس شده و گویا از عهد قاجار باشد.
[به خطّ نسخ، به ابعاد 295×20 سانتی متر (با علامت اختصاری: موزه)
2. صورت وقفنامه مسجد خضرشاهی. در مجموعه خطّی کتابخانه وزیری یزد، به شماره 1687، (صص 105-126). مستند به تاریخ سوم ذی قعده 1286 ق، امّا و به احتمال زیاد این تاریخ نسخه اصلی است و نسخه حاضر گویا از سده 14 ق باشد.
[به خطّ شکسته نستعلیق تحریری زیبا، بی تاریخ. (با علامت: وزیری).
3. رونوشت وقفنامه مسجد میر خضرشاهی در اداره کلّ اوقاف و امور خیریه استان یزد، ش 1396 م، آرشیو 178، مستند به تاریخ سوم ذی قعده 1286 ق، تایپ شده، بی تاریخ، ((با علامت: اوقاف) این نسخه پر از اغلاط تایپی است.
4. وقفنامچه مسجد میر خضرشاهی واقع در محلّه چهارمنار یزد، یزد: بینا ]چاپخانه گلبهار، 1327ش، جیبی، 38 ص
[(با علامت: چاپی)]
اهمیت وقفنامه نامبرده
اهمیت تاریخی
این وقفنامه به غیر از این که سندی تاریخی درباره یکی از مکانهای مذهبی و آثار تاریخی یزد است، دارای اطّلاعات تاریخی - اجتماعی و ارزندهای از سدههای 9 و 10 ق در شهر یزد، اماکن، باغها و نامها به ویژه نام برجستگان سلسله مرشدیه ایران در حوالی یزد و شیراز است و میتواند از لحاظ سلسله نسب برخی خاندانهای یزدی سودمند باشد.
اهمیت ادبی
وقفنامه دارای مقدمهای آراسته به ترکیبات بدیع و زیبای فارسی و عربی همراه شده که تا حدّی نثر متکلّفانه را تداعی میکند. مؤلّف به غیر از تمسّک جستن به آیات قرآنی و عبارات عربی، از اشعار فارسی و عربی هم سود جسته است و در متن نیز بهرهور از سجعهای زیبای فارسی و عربی شده است.
بنابر آنچه که آمد، نتیجه گرفته میشود، وقفنامه نامبرده یکی از وقفنامههای مهم در عصر خود بوده و میباید نسخ دیگری داشته باشد که در هر قرن به وسیله بزرگان شهر تأیید و ممهور میشده است. زیرا تمام نسخههای موجود استنساخی است و کهنترین نسخه هنوز بدان دسترسی حاصل نشده است.
بیشتر بخوانید :
صورت وقفنامه مسجد میر خضرشاهی، واقع در محلّه چهار منار یزد
اِعتصَمتُ بِاللهِ العَلی اَحسَنُ وَ اَشرَفُ کَلامی که کریمه حروف و کلماتش از روی صور و معانی، مستلزم حقایق و معارف حضرت ربّانی باشد که از جماعت خانه قلب انسانی که منظر عنایات یزدانی و غرفه هدایا از شاهراه افواه و دهنه دهان و السنه لسان به ارکان کشور نطق و بیان در مضمار ظهور و اظهار در آیند.
و از به وادی اَیادِی و مراحل اَنامِل چابک دستان خطّه تحریر و تسطیر خضر آیین خیمه شعور و اشعار را بر مَنَصّات بروز در استره حضور تکیه زنند و واقفان خبیر و ناقلان بصیر که صفحات صحایف ضمیر منیرشان به نقوش عقل سلیم و رأی مستقیم تصویر یافته، صدر هر کتاب با فصل الخطاب بروز هر مظهر مفاخر و معان و درّ و لَآلی آن زیب و زینت دهند و صنایع افراد و ذرایع ترقّی و تصاعد بر شوامخ و اوج فصاحت و قصر بلاغت دانند.
بدایع حمد و سپاس، آفریدگاری است که افراد کاینات و اصناف موجودات، خواه خبردانان شارع یافت و هوشمندی و خواه بی خبران کنج غفلت و بی هوشی، چنانچه مقتضی رحمت رحمانیت عبودیت او را گردن انقیاد نهادهاند که:
نهال سرو مثال بنی آدم را انتصاب قامت بخشید و در مکتب عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ درس خواندند، ذاکران صوامع «لا یعصَونَ اللهَ ما اَمَرَهُم» که سجّاده عصمتشان بر دوش کونین و آثار طاعتشان بر گوش ثقلین افتاده، به سجده سر نهادند و دعوی «نَحنُ نُسَبِّحُ»
از سر نهادند و ابجد «لا عِلمَ لَنا» از سر گرفتند. قدسیان، آگه از اطوار علومند، ولی همه در مکتب علمش الف و با خوانند. «وَ لِلّهِ یسجُدُ مَن فِی السّمواتِ وَالاَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال» و جوامع درود و صلاتی که مسامع ساکنان محافل و مجامع انس و ذاکران خلوت قدس از نشر نوافع آن معنبر گردد.
فدای روضه منوّر و خوابگاه معطّر برگزیده ای که ماهیچه رایات رسالت آیات مقام کمال و تکمیل به القاب محمودش موشّح و معلّی و مثال اقبال و اجلال او به توضیح رفیع جسیم «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ» مزین و محلّی صیغه لغت افضالش مشتق از مصدر «کُنتُ نَبیاً وَ آدَمُ بَینَ الماءِ وَ الطّینِ» و بیان وصف کمالش مستفاد از معانی «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَلکِن رَسولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبیین»
هنوز آدم، میان آب و گل بود که او شاهنشه اقلیم و دل بود
امّا بعد بر رأی اولوالالباب که اقطاب عالم صور و معانیاند و از فیض فضل حضرت ربّ الارباب از تختگاه «آتَیناهُ الحِکمَة وَ فَصلَ الخِطاب» بهنصیب اوفرو اوفی محظوظ و بهره مند گشته پوشیده نماند که مؤسّس و بنیان ایجاد و مُرصّص و منشی عالم کون و فساد و ممهّد قواعد احوال و اوضاع معاش و معاد افراد عبّاد که چابک دست قدرتش، سقف این گنبد لاجورداند و درا «به غیرِ عَمَدٍ تَرَونَها»
بر افراخت. بناء ذات انسانی که فی الحقیقة، مطلع انوار صنع ربّانی و مظهر آثار لطف یزدانی و مجمع کمالات جسمانی و روحانی است، از دو جوهر جسم و روح پرداخت و اسالیب ایادی و آلاء و افانین مواهب و نِعّما در شأن ایشان ارزانی فرمود و بر بسی مخلوقات تفضیل نهاد که:
عقل، هرگز خطا نیندیشد عقل را جز صلاح، نبود کار
با من و تو بلا نیندیشد عقل را در صلاح هرزه مدار
لاجرم شکر چنین منحی و نعمی کریمه بر ذمّت همّت هر صاحب کمال که لوح خیال از شکل محال و بال خالی باشد و به نقوش حسن مآل، حالی لازم و واجب است که بر فحوای نصّ قویم «لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم» وظائف آن را به تقدیم رساند.
مواهبها عاریهٌ مُستَرَدَّهٌ وَ اربابها رَهنُ المُنَی وَالمَنیةِ و از سر قوّت روحانی، کسر شهوات و آرای شیطانی کند و ترک و تجرّد از مموّهات عاریه نموده، همم عالیه خویش را به جانب تهیه اسباب نعیم دارالبقاء معطوف گرداند و به گوش هوش از مبشّر غیب نداء:
بهر تو در باغ خلد، هشت سرادق زدند سدره نشین شو که هست، روح قدسرهبرت
بر نهمین چرخ زن قبّه خرگاه را بر خس دنیا مبند همّت کوتاه را
قَطاهٍ بَنی له بَیتاً فی الجنَّه». به خارج دارالعباده یزد در محلّه چهارمنار به موضع کوچه بهروک مشهوراً، مسجدی جامع ساخت که از صفاء ظاهرش استدلال میتوان بر تصفیه باطن جناب بانی از کدورات جسمانی وَفَّقَهُ اللهُ تَعالی لِدَرکِ الآمالِ وَ نَیلِ الأَمانی و ایضاً بنائی به اسم اعلیحضرت مقدّسه منوّره قُطبِ أقطابِ الدُّنیا سُلطانِ الاصفیاء وَ الاولیاء صاحبِ آیات الکَشف و الکرامات ناصِبِ رَایاتِ أسرار الملکوتیه فِی اعلی المَقاماتِ، مُرشِدِ الآفاقِ، السُّلطانُ ابو اسحاق، معروف و مسمّی گشت به ابو اسحاقیه «اَعطاه اللهُ الجَزاءَ الأوفَی فِی الجَنَّهِ الباقیهِ» بدان مقرون گردانید.
و به ایوان کیوان مبانی آن بر افراخت. و هم چنین در اهرستان دارالعباده مذکوره به قرب باغ مشهور به ساباط، خانقاهی دیگر به اسم همان حضرت مقدَّسه منوَّره مرشدیه، مشهور به ابو اسحاقیه استحداث فرمود: «اللّهُمَّ نَظّم بانیها سِمطَ مَن اُوتِی کتابُهُ بِیمینِهِ فَهُوَ فی عِیشَةٍراضیةٍ فِی جَنَّةٍعالیةٍ»
و مسجد مذکور را محلّ اقامة جمعه و جماعات و موضع اداء صلوات از فرایض و مندوبات در سایر ایام و لیالی به تخصیص در جمعات و ابو اسحاقیه مشار الیها را وقف فرمود بر فقرا و مساکین و صادرین و واردین از اهل اسلام که به صفت صلاح و سداد و سمت تقوی و رشاد متّسم و موصوف باشند.
و دست حسن اعتقاد به معاطف اذیال جلال و کمال حضرت مقدّسه منوّره مشار الیها زده و محلّ و مرکز اعلام دولت فرجام سعادت نظام آن حضرت باشد، وقفی صحیح و شرعی مصرّح منجز متنفد و هم چنین از سر صدق نیت و صفاء طویت و روی اخلاص، وقف فرمود.
بر مبانی مذکوره اعنی مسجد مذکور و بنایین مذکورین مشهورین به ابو اسحاقیه آنچه از اَحبّ وَ اَنفُس املاک و اساس او بود و در تحت تصرّف شرعی او بود، مُقتَضیاً نصّ کَلامِ اللهِ القَدیمِ حَیثُ قالَ جَلَّ شأنُهُ «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون» و آن جملگی نصف کامل شایع از اصل دو حمّام است.
متّصل یکدیگر، یکی به رسم رجال و یکی به رسم نساء واقع به داخل دارالعباده یزد به محلّه شهرستان معروف و مشهور به حمّام شهرستان که به این اسم مستغنی است از ذکر حدود و اوصاف با سایر توابع و مضافات شرعیه و عرفیه داخله و خارجه از اتون و گلخن و قدور و غیر ذلک از منضّمات و جملگی حانوتی به رسم خبّازی واقع به محلّه شهرستان مذکور به قرب مدرسه ضیائیه.
به حدّ خانه مهتدی مشهوراً و به حدّ باغچه خانه بینوکی معروفاً و تصرّف عالی جناب واقف مشار الیه و حدّ حوانیت وقف مدرسه ضیائیه مذکور با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات شرعیه و عرفیه و جملگی و تمامی مستراحی واقع به محلّه مذکوره به جنب حمّام موصوف منعوت محدود به حمّام از سه جانب و به طریق با توابع و لواحق و جملگی عمارت مستحدثه در عرصه باغی مشجّر واقع به دستکره قنوات تفت و نصیری به موضع اهرستان به قرب باغ ساباط، محدود به ابو اسحاقیه مذکور.
و به باغ سلغرشاهی مشهوراً که تعلّق به خالصات شریفه دارد و به باغ جلال آباد تعریفاً و به طریق با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه از اصطبل و آهنگ و بیقو غیر ذالک از ملحقّات و جملگی عمارت مستحدثه در باغی بعضی مشجّر واقع به قنوات تفت و نصیری مذکور به موضع خلف آسیا کلغر مشهوراً محدود به طریق و مدخل آسیای مذکور و باغچه.
و خانه مرتضی اعظم افتخارالسّادات سید عماد الدّین بن مرتضی اعظم سعید سید غیاث الدّین سید حیدر و به باغ محمود بن محمّد شاه علی شاه از دو جانب و به باغ چهار صفّه سید عماد الدّین مذکور و سکّه منسدة الاسفل با توابع و مضافات به بسط هفت قفیز به مساحات معهوده نزد ارباب و ملاّک به طرقی که میان ایشان متعارف است.
و جملگی عمارت مستحدثه در عرصه باغی واقع به موضع مذکور معروف و مشهور به باغ بیق مع دو آهنگ و اصطبل به حدّ طریق «به موضع مذکور معروف» از دو جانب و به حدّ باغ خلف طاحونه امیر حمزه مشهوراً و به طریق منسدة الاسفل به شارع با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات.
و جملگی باغی واقع به موضع مذکور مشهور به باغ دولت شاهی به حدّ باغ عَلیک مشهوراً و به حدّ باغ متصرّف خالصه شریفه و به باغ امیر عبوکه مشهوراً و طریق و باغ محمود ابن تاج الدّین منصور و باغ کمال نجم طحّان و مدخل با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه بسط آن هشت قفیز به مساحت معهوده و جملگی باغی واقع به موضع مذکور مشهوراً به باغ شکر به حدّ خانه مسمّاه قیمه بنت محمود سانیجی.
و به باغ محمّد شاه علی تفتی و به باغ کمال نجم طحّان و باغ شمس محدود و به طریق از دو جانب با مضافات از اصطبل و آهنگ و غیر ذالک بسط آن پانزده قفیز و جملگی باغی واقع به دستکره قنات مذکور به موضع کوچه ازدار که بعضی مشجّر است و بعضی سادج محدود به طریق از دو جانب و به باغ شیخ الاسلام اعظم سلطان احمد بن شیخ الاسلام اعظم سعید تقی الحقّ والدّین شیخ دادا محمّدا و به باغ فرزند حبیب واقف، مرتضی اعظم رکن الحقّ و الدّین و به طریق بسط آن هفت قفیز با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه داخله و خارجه.
و جملگی قطعه زمین ساذج واقع به قنات ده آباد به موضع قنات بادام مشهوراً به حدّ طریق از دو جانب و به باغ صاحب اعظم خواجه شرف الدّین علی بن صاحب اعظم خواجه کمال الدّین حسین و به باغ خالصه شریفه با توابع و مضافات بسط آن هفت قفیز به مساحت معهوده متعارفه میان ملاّک و جملگی قطعه زمین ساذج.
به موضع مذکور به حدّ باغ علی محمّد و به حدّ باغ وقفی و به طریق با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات به بسط دو قفیز و جملگی چهار دانگ و نیم مشاع از مزرعه بهاءالدّین واقع به ناحیه سفلی مدینه میبد که به این اسم مستغنی است از بیان حدود و اوصاف با سایر توابع و مضافات از ابنیه و اقصبه و اراضی و قنوات و انهار و اشجار و غیر ذالک از آنچه شرعاً و عرفاً تابع آن جمله دانند.
وقفی صحیح شرعی مؤبّد مخلّد که نفروشند و نبخشند و به رهن نکنند و زیاده از سه سال به اجاره ندهند، نه در عقدی واحد، نه در عقود متعدّده. و شرط فرمود واقف مذکور «اَعلی اللهُ شَأنَهُ ما تَعاقَبَ الأعوامُ وَ الشُّهور» که از محاصیل موقوفات مذکوره بعد از عمارت رقبات آنچه ضروری باشد، متولّی به عمله مسجد مذکور ابتداء نموده.
امامی که بر وفق شرع قویم و نهج دین مستقیم، شغل امامت را شاید، بلکه اولویت را ملاحظه کرده تعیین گرداند که در سایر ایام و لیالی به امر امامت در صلوات خمس مفروضه به تخصیص شام و خفتن و صبح قیام نماید و مرسوم و حقّ السّعی او دو سال مبلغ سیصدو شصت دینار آقچه فضّی عراقی جاری در ممالک، معین و مقرّر گشت که هرکس مباشر و متصدّی شغل تولّیت باشد، بدو رساند.
و خطیبی ایضاً که به مقتضای شرع شریف، شغل منیف خطابت را شاید معین کرده باشد که در ایام جمعات به امر خطابت و امامت نماز جمعه قیام نماید و حسب المقدور وظایف و لوازم این خطیب جسیم به جای آورد و حق السّعی و مرسوم او را هر ساله ششصد دینار آقچه فضّی عراقی موصوف تعیین به وجه شرع شریف گرفته، بدو رسانند.
و هم چنین واعظی معین گردانند که از بحار علوم دینیه به نصیب اوفرو اوفی محظوظ و بهره مند گشته به تخصیص در تفاسیر کلام القدیم که هر هفته یک روز پنج شنبه به شغل وعظ شریف قیام نماید و اهل اسلام را به طاعات و عبادات حضرت خالق البریات و واهب العطیات، ترغیب و تحریض نماید و بدانچه مبین نیل درجات سنیه و مقامات علیه تواند بود، ارشاد فرماید.
و هر سال مبلغ یک هزار و دویست دینار آقچه نو طلعم فضّی عراقی، حقّ السّعی را مقرّر گشته بدو رسانند و چیزی از آن قاصر نگردانند الاّ به ضرورتی که شرع متین و دین مبین مجوّز آن باشد. و ایضاً دو نفر حافظ کلام الله معین و مقرّر گشت که در صبح و شام به تلاوت کلام ربّانی و فرقان سبحانی مشغول گردند
به تخصیص در ایام جمعات. هنگام آنکه ندای هدایت نمای غوایت زدای «یا اَیها الّذینَ امَنوا اِذا نُودِی لِلصَّلوةِ مِن یومِ الجُمُعَةِفَاسعوا اِلی ذِکرِاللهِ وَ ذَروُا البَیعَ» به گوش هوش ایشان رسد و هر سال مبلغ ششصد دینار آقچه عراقی موصوف منعوت بدیشان رسانند، هریک را سیصد دینار حقّ السّعی و اجرت ایشان را.
و باز هر سال مبلغ سیصدو شصت دینار آقچه عراقی موصوف مبین به وجه شرع مطهّر مقرّر گشته به جهت اجرت و حقّ السّعی مؤذّنی حَسَنُ الصُّوت که به شرایط این شغل شریف متّصف باشد و متولّی او را تعیین کند و بدان قیام نماید و هم چنین مبلغ سیصد و شصت دینار عراقی مذکور معین و مقرّر است مرسوم و حقّ السّعی کسی که به شغل خادمی و فرّاشی مسجد و خانقاه مذکورین قیام نماید.
و به وظایف و لوازم آن مشغول گردد و به تعیین متولّی. و مبلغ سیصد و شصت دینار آقچه موصوف مذکور منعوت به مصالح روشنایی از دُهن البرز و پیه گداخته و شمع، جهت مسجد و خانقاهین مذکورین مصرف گردانند و مبلغ یک هزار و دویست دینار آقچه موصوف به وجه فرش مسجد و خانقاهین مذکورین از زیلو و حصیر و محفوری و بوریا و آنچه فرش را شاید و در هر موسم لایق حال باشد.
و متولّی مصلحت داند و غبطه و صرفه در آن باشد، مصروف گردانند. و هر سال مقدار دو هزار من آرد گندم نیکو پسندیده و به وزن چهارصد به وجه آش فقرا و مساکین در ابو اسحاقیه چهار منار به موضع کوچه بهروک که مبین گشت، مصروف گردانند بعد از روزهای سه شنبه در ابو اسحاقیه اهرستان، مقدار دومن آرد گندم موصوف به آش فقرا و مساکین صرف کنند.
و هرسال مبلغ یک هزار و هشتصد دینار آقچه فضّی عراقی موصوف منعوت به مایحتاج طبخ از هیمه و حوائج و غیره صرف کنند. و این شروط و نصوص را به تقدیم رسانیدن، مفوّض و مرجوع برای متولّی است و تولّیت این شغل شریف به نفس نفیس خویش مفوّض فرمود مادام که صفحات اوراق لیالی و ایام و جریان شهور و اعوام به نقوش وجود مبارکش مزین باشد.
مبانی مذکوره انهدام یابدو از موقوفات مذکوره استحداث توان استحداث نمایند، اگر قابلیت داشته باشد و وفا کند، به آن و الاّمصرفش فقرا و مساکین و ارباب استحقاق باشد و آنچه زیاده از مصارف معینه مذکوره باشد، از آن متولّی باشد، یا متولّیان میان ایشان بالسویه بلا توفیر و عقیبت از آن یکی.
ثابت و واضح و مبین گشت در محکمه علّیه دارالعباده یزد «حَماها اللهُ تَعالی عَنِ الآفاتِ وَ البلیاتِ» نزد متصدّی شرعیات امور و ناظم مصالح جمهور که صدر این کتاب به سجلّ شریفش موشّح و مُحلّی خواهد گشت
بی منازعی و مخاصمی مقتضی به شریعت غرّاء بر این جمله ترتیب یافت و حکم جزم بر صحّت این جمله فرمود و به اشهاد شرعی مقول علیه مَوثوقٌ به مؤکّد است «فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یبَدِّلونَهُ» و ایضاً بر مباشران اوقاف و حکّام و ارباب تغلّب و استیلام حرام فرمود که به نوعی از انواع تغییر و تبدیل کنند و یا تصرّفی و دخلی سازند به غیر از شرع و شرط واقف در وقف واقف مذکور حسب المسطور عمله تعیین فرمود.
بعد از تأدیه مراسم حمد و سپاس آفریدگاری که متن صحیفه صحیحه وحدانیت ذات بی چونش به حاشیه دوام و بقا محشّا و محلّی است و از اضافت و نسبت و جهت موت و فوت و فنا مبرّا و محلّی و تبلیغ درود و صلوات متمم خانقاه نبوّت و رسالت که: چهل روز از آن سبب گل آدم سرشته شد تا قصر دین به خشت وجودش شود.
تمام و آلُ و أولادُ و عترتُ و اَصحاب او عَلیهمُ التَّحیهُ وَ السّلامُ اِلی یومِ القیام. بر ارباب دانش و بینش که مقصد آفرینش از ایشان محصّل میشود. پوشیده نماند که سر رشته تزاید امداد فضایل و کمالات به از ازدیاد تعاطی در آن باب پیوسته و هر نفس از نفوس بشری که در شغلی شروع نماید.
و خانقاهی در جنب مسجد جامع مذکور و متّصل به ابواسحاقیه مذکوره که واقع اند به محلّه چهار منار به کوچه بهروک، اضافه ابنیه کثیر البرکات گردانید و وقف فرمود با منازل و مساکن مساکین و فقرا و ابناء السّبیل و طوائف اهل صلاح و سداد و جمعی که درزی صوفیان صافی اعتقاد باشند.
و چون همّت عالی اقتضاء ازدیاد مبرّات نمود، وجه آش فقرا و مساکین را هر روزه مقدار ده من آرد گندم به وزن مذکور معین و مقرّر فرمود که به توفیق الله تعالی و کمال عنایت و امداد حضرت سلطان زمان و خاقان الاوان و حُسنِ رعایته، اَللّهُمَّ خَلِّد سَلطَنَتَهُ علی مَفارِقِ اَهلِ الاِسلامِ الی یوم القیام.
هر روزه مقدار مقرّر معین موصوف به آش فقرا و مساکین و ابناء السَّبیلِ وَ مَن هُوَ مِن هِذِه القَبیلِ از محاصل موقوفات مذکوره مصروف گردد و واقف و ساعیان و معاونان را مستلزم نیل درجات و درک مثوبات باشد و بر ذروه سعادت دو جهانی مدرّج نمایند
خضر شاه واقف مشار الیه در ضمن شد از خاصّه اموال و خالص املاک خود و وقف کرد و تصدّق نمود و تسبیل فرمود: «ابتغاءً لِوَجهِ اللهِ الکَریمِ وَ طَلَباً لِثَوابِهِ الجَسیم» جمیع آسیا و باغچه خانه و گنبدی و خانه خرابه و فضاء این حوله بر سبیل اتّصال واقع به خارج دارالعباده یزد به محلّه در کیوان به کوچه دبّاغ خانه قرب دروازه قطریان محدود به کارخانه خواجه جمال نجم الدّین محمّد بن خواجه حاجی فخر الدّین احمد بن خواجه مجد الدّین حسین دامغانی.
و به کارخانه استاد قطب الدّین بن احمد بن ضیاء الدّین موتاب و به خانه حاجی غیاث الدّین بن قطب الدّین بن حسین اردکانی و خانه استاد قطب الدّین بن احمد مذکور. و به طریق مدخلبا تم ام توابع منسوبات را بر مسجد جامع که واقع است به خارج دارالعباده یزد به محلّه چهار منار به کوچه بهروک مدعو به مسجد امیر خضرشاهی که در ضمن مذکور گشته و بر خانقاه واقع به جنب مسجد مذکور معروف به ابو اسحاقیه.
که در ضمن تعین یافته با توابع که متولّی آن وقف آنچه از املاک مذکوره محدوده حاصل شود، به عمله شرعیه مسجد و خانقاه مذکورین و مصالح آن به حسب رأی خود صرف نماید. و شرط کرد واقف مذکور در صدر که املاک مذکوره را زیاد از سه سال به اجاره ندهند نه به یک عقد و نه به عقود متعدّده و تا عقدی منقضی نشود.
ابتدا عقدی دیگر نکنند، وقفی صحیح شرعی مُؤَبَّد مَخَلَّد اِلی اَن یرثَ الارضَ وَ مَن عَلیها وَ هُوَ خَیرُ الوارثینَ و واقف مذکور تولیت آن وقف را تفویض نمود به نفس خود مادام الحیوه و بعد از این به اولاد عظام خود بر این جمله اشهاد شرعی واقع شده.
این سواد مطابق سوادی است که آن سوادی است که آن سواد مطابق اصل است. محکمه مهر محمّد تقی – مهر المتوکّل علی الله عبده محمّد باقر – مهر عبده زین العابدین الموسوی
ایضاً این سواد مطابق سوادی است که جمعی از علما و اعلام شهادت بر مطابق بودن آن اصل دادهاند، مهر محمّد باقر بن مرتضی الحسینی – مهر محمّد بن الله علی ولی الله – مهر العبد المذنب محمّد جعفر – مهر یا امام حسن.
بِسمِ اللهِ تَعالی ذا السواد أصلُهُ حَرَّره الجانی، مهر یا امام حسن. از جمله موقوفات مسجد مزبور است: اعیان مفصّله مرقومه به نهج مسطور، باغ موسوم به باغ سورمه چشم واقع در قصبه تفت به بسط سه قفیز مع عمارات آن تقریباً میاه قَنوه وَرَی قصبه تفت.
12 جرّه و میاه اهرستان از جمله هفت نهر و چهار دانگ، 22 جرّه. تحریراً فی سوم شهر ذی قعده الحرام سنه 1286 یک هزار و دویست و هشتاد و شش، مهر اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، مهر الشریف علی اکبر – مهر العَبدِ الأحقَرِ علی اکبر – مهر عبدِهِ الرّاجی محمّد تقی الشریف.
این مطلب برداشت و خلاصهای از مقاله "وقفنامه مسجد چهارمنار یزد(مسجد خضرشاه)"؛ نوشته "رضا افخمی" و "حسین مسرّت"، است.
دیدگاه خود را بنویسید