وقف نهادی دينی، حقوقی و اجتماعي است که در حيات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تاريخ ترک نقش بسزايی ايفا کرده است. اگر فردي با نيت کسب رضاي خدا و برآوردن نيازهاي گوناگون مردم، همه يا بخشي از داراييهاي منقول و غير منقول خود را تا ابد به يک هدف ديني يا نيکوکارانه يا اجتماعي اختصاص دهد، در آن صورت دارايي خود را وقف کرده و در حقيقت يک نهاد وقفي ايجاد کرده است.
به طور خلاصه ميتوان وقف را نهادي دانست که روح همبستگي و همياري بين من و ديگري را معلوم و مشخص ميسازد. در پس اين رفتار هيچ نوع اجباري وجود ندارد. بر عکس، آنچه وجود دارد ارزشهاي فرهنگي مانند حس مسئوليت فردي در قبال انسانيت، احساس خدمتِ برآمده از وجدان، نيکي، شفقت، تعاون، همبستگي و احساس شعف از فراهم آوردن آرامش مادي و معنوي براي ديگران چه انسان و چه جاندار ديگر و همچنين اراده ي آزاد آن فردي است که اين ارزشها را آرمان خود قرار داده است.
اوقاف در ترکيه
درباره اوقاف تا به امروز هم در ترکيه و هم کشورهاي ديگر پژوهشهاي فراواني صورت گرفته است. تنها در بانک اطلاعات تحقيقات عثماني که مطالعات و نشريات 75 سال گذشته در حوزه تاريخ عثماني را در برميگيرد، 99 کتاب و 279 مقاله يافت ميشود.
اين ارقام نتيجه جستجوي کلمات وقف، عمارت و خيرات در بانک اطلاعاتي مزبور است که شامل بخش بزرگي از کتابها، تحقيقات آکادميک در دانشگاهها و پاياننامههاي کارشناسي ارشد و دکتري است.
بانک اطلاعاتي مذکور به تازگي شکل گرفته و هنوز کنترلهاي نهايي آن انجام نشده است، از سوي ديگر در جستجو نيز تعداد کلمات مورد جستجو محدود بودهاند.
از اين رو ميتوان حدس زد که ارقام و آمار به دست آمده بسيار ناقص باشند. با وجود اين، اگر محيط و زمان انجام اين تحقيقات در نظر گرفته شود، مشخص ميشود که خود اين آمار نيز چندان کم و کوچک نيستند.
هنگامي که به عناوين اين تحقيقات نگاه ميکنيم، درمييابيم که اوقاف که يکي از مهمترين پديدههاي تاريخ ترک در دوره عثماني بوده است از زواياي مختلف مورد پژوهش و کندوکاو قرار گرفته است.
خود اين امر نشانگر جايگاه پر اهميتي است که وقف در فرهنگ ترک به دست آورده است. بسان تحقيقات ديگر، در تحقيقات وقفشناسي نيز ريشه و تحول تاريخي اين نهاد به طور طبيعي يکي از مهمترين مسائلي است که پژوهشگران بدان پرداختهاند.
وقف
وقف (موقوفه) نهادي حقوقي است و از همان هنگام که در دنياي اسلام پديدار آمده، موضوع بحث مابين مذاهب اسلامي از منظر حقوقي بوده است. به رغم اين مناقشات و بحثها، وقف در طول تاريخ و به مدد همين نظام حقوقي موجوديت خود را تداوم بخشيده است. به همين دليل پژوهشهايي که تلاششان تبيين اين بُعد از وقف بوده است در جايگاه نخست قرار دارند.
از سوي ديگر اوقاف در تاريخ دوره اسلاميِ ترک، به عنوان بارزترين عناصر و پديدههاي فرهنگي، تجسمکننده هنر با تمام وجوه و ابعادش بودهاند. بخشي از اينها امروزه نيز به شکل ميراث و بقاياي مادي قابل مشاهده هستند؛ به همين علت به عنوان پديدههاي بارز فرهنگي، اولين عناصر فرهنگي هستند که توجه شاهدان را به خود جلب ميکنند.
از اين روست که آن بخش از آثار مادي اوقاف که به روزگار ما رسيدهاند، موضوع تحقيق و پژوهش مورخان معماري و به ويژه هنر شده است. بدين ترتيب ميتوان گفت که پژوهشهاي صورت گرفته در حوزه ي اوقاف بيشتر در چهارچوب »آثار وقفي باستاني ـ تاريخي« تحقق يافتهاند. ساخت و ايجاد آثار کوچکتر يا همان عمارتها و نيز روابط بين اوقاف و شهرسازي، در همين چهارچوب موضوع تحقيق بودهاند.
بدين ترتيب فرهنگ ترک در دوره اسلامي و تبع آن در دوره عثماني را ميتوان فرهنگ وقف نام نهاد. انسانها پديدآورنده عناصر مختلف فرهنگي هستند. ايجادکنندگان و بازيگران حوزه وقف نيز از گونه همين انسانها هستند؛ به همين دليل بررسي زندگي واقفان و اقدامات آنان، از نخستين موارد و موضوعاتي است که به ذهن پژوهشگران حوزه وقف خطور ميکند.
لذا وقتي کتابشناسي مذکور در سطور بالا را بررسي ميکنيم، ميبينيم پژوهش درباره زندگي و آثار واقفان، مناسبات اين اشخاص با افراد خانواده خود و نيز داراييها و ميراث آنها در مطالعات وقفشناسي جايگاه پراهميتي کسب کرده است.
باز با بررسي کتاب شناسي مزبور درمييابيم که برخي از وقفنامهها (وقفيهها) که به مثابه سند تأسيس موقوفه هستند، عميقاً تجزيه و تحليل شدهاند و بر عکس، برخي نيز بدون هيچ گونه تحليلي فقط منتشر شدهاند.
علاوه بر اين، برخي پژوهشها و مطالعات به بررسي ابعاد اداري، اجتماعي و اقتصادي اوقاف پرداختهاند؛ اوقافي که به زمانها و مکانهاي مختلف و يا افراد گوناگون تعلق داشتهاند همایشهایِ کنگرههایی که ادارهی کل اوقاف از 16 سال پیش همه ساله به مناسبت هفته ی اوقاف برگزار می کند، مشوق محققان برای انجام تحقیقات وقفشناسی بوده است.
به ویژه نخستین شورای اوقاف که به همت دکتر لیلا البرز، مدیر کل وقف اوقاف، تشکیل شده در انجام پژوهشهای جدی در حوزه وقف وارائهی پیشنهادها وراهکارهای جدید نقش بسزایی داشت است. پارهاي ديگر از پژوهشها به وقف از زاويه تأمين امنيت اجتماعي پرداختهاند.
برخي نيز روابط وقف ـ مالکيت و نيز بُعد اقتصادي وقف را موضوع تحقيق خود قرار دادهاند. در اين ميان تعدادي از اين پژوهشها به زنان واقف اختصاص يافتهاند و شماري نيز در صدد توضيح و تبيين اصطلاحات و تعابير وقفي برآمدهاند.
گونهاي ديگر از پژوهشها بر آن بودهاند که نمايي کلي از اوقاف يک منطقه به دست دهند. با اين حال، بسياري از آنها به سبب آنکه با تکيه بر بقاياي امروزين اوقاف منطقه انجام يافتهاند، از عمق تاريخي بيبهرهاند.
مناسبات ميان اوقاف و شهر و شهرسازي؛ يعني: بناهايي که به عنوان موقوفه ساخته شدهاند، يا بناهايي که به وسيلهي يک مؤسسهي وقفي مورد تعمير و بازسازي قرار گرفتهاند، همچنين خانهها، کاروانسراها و ديگر کارگاههاي وقفي و حتي مقبرهها، از موضوعات مورد بررسي در حوزه ي وقفشناسي به شمار ميآيند.
برای مطالعه:
نقش بزرگان معاصر صوفیه ایران در فعالیتهای خیر و عامالمنفعه
وقف شناسی در ترکیه
در اين باره برخي از مطالعات وقفشناسي در اطراف مفاهيم (کليه) و (عمارت) شکل گرفتهاند. در حوزهي وقفشناسي برخي پژوهشها اوقاف يک شهر يا منطقه و يا تمام ترکيه را مد نظر قرار داده و به بررسي آنها پرداختهاند.
برخي نيز انواع وقف از قبيل اجاره، اِقطاع و... را موضوع تحقيق خود قرار دادهاند. در حکومت عثماني معمولاً مقدار درآمد اوقاف تا يکسوم جزء درآمدهاي دولت بوده است.
از سوي ديگر يکسوم اراضي کشور نيز موقوفه بودهاند؛ از اين رو مسائلي همچون مناسبات بين اوقاف و حکومتها، اوقاف و سياست، اراضي وقفي، اسکان و کلونيزاسيون اهميت يافتهاند و موضوع برخي از مطالعات وقفشناسي قرار گرفتهاند.
علاوه بر موارد فوق الذکر، پژوهشهاي مختلفي درباره نقش اوقاف در جامعه و با موضوع ارتباط وقف با مسائلي همچون دين و مؤسسات ديني، سازمانهاي اجتماعي، صندوقهاي خيريه، يکپارچگي اجتماعی فرهنگي، طبقهبندي اجتماعي، تغيير و تجدد اجتماعي و نيز تمدن، فرهنگ و علم، صورت گرفته است.
وقف امري است که در درون فعاليتهاي اقتصادي نيز قرار دارد؛ از اين رو، پولها و اعتبارات وقفي، بانکداري، تجارت و صنايع و مؤسسات مرتبط با اينها از قبيل کاروانسراها، حمامها، کارخانهها و جنگلهاي وقفي از ديگر موارد و موضوعات مورد بررسي در مطالعات وقفشناسي بودهاند.
همانطور که مشاهده ميکنيم، وقف با همهی حوزههاي جامعه و تمام ابعاد فرهنگ در ارتباط است. بررسي ساختار تشکيلاتي چنين نهادي بيشک خود يکي از موضوعات داراي اولويت براي محققان خواهد بود. سطوري که قلمي شد، نمايي کلي را از پژوهشهايي که در ارتباط با اوقاف در ترکيه دوره جمهوري انجام گرفته است ارائه داد.
اين نماي کلي نشان ميدهد که بيترديد نهاد وقف يکي از نهادهاي بنياديني است که در دوره اسلامي تمدن ترک، در تمام حوزههاي جامعه و فرهنگ از تعليم و تربيت گرفته تا هنر، از همبستگي اجتماعي تا شهرنشيني، از شبکههاي مواصلاتي تا فعاليتهاي علمي حضوري چشمگير دارد.
ابعاد گوناگون اين نهاد از نيمه دوم قرن نوزدهم به اين سو در ترکيه و ديگر کشورها به شکلي روزافزون و از زواياي مختلف بررسي و مطالعه شده است. با وجود اين، از آنجا که اين بررسيها و روشهاي به کار رفته در آنها براي فهم کامل ساختار واقعي نهاد و جايگاه آن در اجتماع کافي نيست.
لذا مقالاتي هم منتشر شدهاند که به ضرورت تأسيس انستيتوي مطالعات وقفشناسي تحول در روشهاي تحقيق در اين حوزه ايجاد بانکهاي اطلاعاتي و استفاده از اينترنت در گردآوري و انتشار اين اطلاعات پرداختهاند.
تلاشهای کوپريلی و بارکان
مرحوم محمد فؤاد کوپريلي در ترکيه نخستين دانشمندي بود که همچون ديگر حوزههاي علوم اجتماعي، در موضوع اوقاف نيز رويکردهاي روشمند را مطرح کرد. او در سال 1938م طي مقالهاي نشان داد که صرفاً با بررسي بُعد حقوقي مؤسسهی وقف، نميتوان به ماهيت واقعي آن پي برد
لذا ضروري است وقف با يک ديدگاه تاريخي کلّينگر و در داخل يک چشمانداز تاريخي بررسي شود. او معتقد بود اگر اسناد مرتبط با وقف با اين نگاه بررسي و واکاوي شوند، ابعاد بسياري از تاريخ جامعه و فرهنگ نيز آشکار خواهد شد. او براي اين مدعاي خود نمونههايي نيز مطرح کرده است.
در همان دوره عمر لطفي بارکان، در کنار ديگر مطالعات خود، به مساله وقف و منابع مرتبط با تاريخ وقف نيز پرداخت. او نهاد وقف را به ويژه از زاويه تاريخ اقتصاد و تاريخ شهرنشيني مورد بررسي قرار داد. تحقيقات او بعدها افقهاي جديدي پيش روي پژوهشگران باز کرد
به عنوان مثال، بارکان در مقاله با اهميت خود (مطالعات درباره نحوه ي ايجاد و کارکرد مجموعههاي عمارت در امپراتوري عثماني از منظر تاريخ شکلگيري و توسعه شهرها) مينويسد که مجموعه ي بنگاهها و مؤسساتي که به آنها "عمارت" و يا "کليه" گفته ميشد، در شکلگيري و توسعهی شهرها در حکومت عثماني و نيز حيات اجتماعي و اقتصادي کشور نقش بسزايي ايفا کرده است.
او ميافزايد: اين مراکز و بنگاهها به طور کلي در اطراف يک مسجد مجتمع بودند و شامل اين موارد ميشدند:
مؤسسات ديني، فرهنگي، کمکهاي اجتماعي مانند مدرسه، محل پخت و پخش عذا، تابخانه (خوابگاه مسافران و مهمانان)، بيمارستان (تيمارخانه، دارالشفاء)، حمام و کاروانسرا؛ تأسيسات بلدي (شهري) مانند اقامتگاه کارمندان و کارگران فراوان اين مؤسسات، شبکهی آب و فاضلاب و ...؛ و سرانجام تأسيسات و محلهاي انحصاري مانند تيمچهها و بازارهاي سرپوشيده، نانوايي، آسياب، کارگاههاي توليد شمع، رنگرزي، کشتارگاه، باشخانه، ميادين عيد و بازار، جندره و ... که با هدف فراهم آوردن يک درآمد مستمر براي مراکز و بنگاههاي مذکور ساخته ميشدند و هرکدام به صنفي از صاحبان صنعت و تجارت اختصاص داشتند.
او سپس بيان ميدارد که اين (مجموعههاي عمارت) عموماً هسته ي شهرهاي تازهساز و يا محلههاي تازهساز يک شهر قديمي را تشکيل ميدادهاند. اگر نقشه ي توپوگرافي بورسا، ادرنه، استانبول و نيز بسياري شهرهاي واقع در آناتولي و بالکان بررسي شود، مشاهده خواهد شد که اين شهرها چگونه در اطراف گروهي از بناهاي باستاني، که تشکيل مجموعه ي عمارت ميدادهاند، شکل گرفتهاند.
بعد از اثبات اين موضوع، بارکان براي آنکه نشان دهد در حکومت عثماني چگونه از طريق وقف و به واسطهی تشکيلات داراي خودمختاري اداري و مالي و شخصيت حقوقي، خدمات شهري، تعاون اجتماعي، امور ديني و فرهنگي و امکانات تجاري و ارتباطاتي در خدمت منافع عموم بودهاند و نيز آنکه گستره و اهميت اين امر به چه ميزان بوده است، آمار و ارقامي از دفاتر نفوس و تحرير (ثبت احوال) آغاز قرن شانزدهم ميلادي (دهم هجري) ارائه ميدهد.
بر اين اساس در آمد کل ايالت آناتولي در سالهاي 1530 ـ 1540، 79784960 آقچه بوده و 17 درصد اين درآمد از آن اوقافي بوده است که به امور ديني و فرهنگي اختصاص يافته بودند.
با استفاده از اين درآمد مخارج 45 عمارت، 342 مسجد جامع، 1055 مسجد، 110 مدرسه، 626 زاويه و خانقاه، 154 معلمخانه، يک قلندرخانه، يک مولويخانه، 2 دار الحفّاظ و 75 تيمچه و کاروانسراي بزرگ پرداخت ميشد؛ به علاوه مقرري 121 مدرس، 3756 خطيب، امام و مؤذن، 3299 شيخ، شيخزاده، قيّوم، طلبه و متولي (مدير موقوفه) نيز پرداخت ميشد.
باز بر اساس يافتههاي بارکان، در همان تاريخها در ايالتهاي ديگر نيز وضعيت مشابهي وجود داشته است. براي مثال در ايالت قرامان 14 درصد، ايالت روم 7/15 درصد، ايالتهاي حلب و شام 14 درصد، ذوالقدريه 5 درصد و روم ايلي 4/5 درصد درآمد کل از آنِ اوقاف بوده است.
با استفاده از اين درآمدها، خدماتي همچون خدمات مذکور در سطور بالا ارائه ميشده است ميزان ذکرشده فقط درآمد اوقاف از اراضي زراعي بود. علاوه بر اين اوقاف داراي منابع درآمدي در داخل شهر از قبيل مسکنها و کارگاهها، پول نقد و مواردي مشابه آن بود.
آسيبشناسي مطالعات وقفشناسي
به رغم اين بحثهاي روشمند و تجارب مفيد، اما مطالعات وقفشناسي که در سطور بالا با توجه به موضوعات و خطوط اصليشان به اجمال معرفي شدند، نتوانستهاند از چنان شموليتي برخوردار باشند که انسان و جامعه را با همه ژرفاي تاريخي و ابعاد فرهنگيشان پوشش دهند.
البته اين کاري مشکل است؛ چرا که تاريخ ترک، به ويژه تاريخ دوره عثماني پيچيده و مغلق است، اما از سوي ديگر منابع سرشاري در دست است که ميتوان در تحليل اين تاريخ از آنها استفاده کرد. در هر حال تبيين و توضيح نه فقط کليت تاريخ عثماني، بلکه تبيين کليت هر يک از نهادهاي آن با انجام چند پژوهش و بررسي کاري دشوار است.
به همين علت، براي آنکه در آينده مقايسه پژوهشهايي که در محدوده ي کوچکي انجام گرفتهاند، ميسر باشد، لازم است همگي با روشهاي مشابه و به شکلي بسامان و سيستماتيک صورت بگيرند.
رويکردهاي سهگانه در پژوهشهاي مربوط به اوقاف و موقوفات
از اين رو نگارنده بر اين باور است که با استفاده از روش سونداژ و رويکردهاي سهگانه ميتوان در اندک مدتي اوقاف دوره عثماني را به شکلي قابل فهمتر درآورد. اين رويکردها را به صورت زير ميتوان طبقه بندي کرد:
- رويکرد کرونولوژيک (تاريخي) و افقي،
- رويکرد جغرافيايي و عمودي.
- رويکردي که توجه به ساختارهاي دروني کليه و به ويژه تحليل همه جانبه حيات اجتماعي ـ فرهنگي موجود در آن از زمان تأسيس تا به امروز دارد در رويکرد نخستين، زمان به دورههايي معين تقسيم ميشود.
- در دومي تعداد معدودي منطقه ي محدود انتخاب ميشود که بتواند نماينده ي تمامي جغرافياي عثماني باشد.
- در سومي نيز آن تعداد کليه انتخاب ميشود که بتواند نماينده ي همه ي کليههاي مورد استفاده در دوره عثماني باشد.
بدين ترتيب ميتوان به آساني به موضوع نزديک شد و آن را از زواياي گوناگون بررسي کرد و آزمود. با مطالعاتي که با اين سه رويکرد و در چهارچوب روشهاي مشابه و اصول يکسان و نيز در بازه زماني معقول انجام ميگيرند، ميتوان نماي کلي نقش و اهميت اوقاف در نظام فرهنگي ترک و ساختار اجتماعي ـ اقتصادي آن را ترسيم کرد.
با استفاده از اين سه روش و رويکرد تحقيقي، برخي پژوهشها انجام گرفته است: پژوهش نگارنده با عنوان (مؤسسه وقف در ترکيه ي قرن هيجده، يک بررسي تاريخ اجتماعي) اولين نمونه ي رويکرد نخستين است.
ن. اوزتورک با به کار بردن همين روش، که رويکردي تماميتنگر و جديد در مطالعات وقفشناسي است، پژوهشي با عنوان (نهاد وقف در چهارچوب تاريخ تجدد ترک) انجام داده و بر آن بوده تا سير تحولات اوقاف ترک در سدههاي 19 و 20 را تبيين کند.
حسن يوکسل نيز با روشي مشابه پژوهشي با نام (نقش اوقاف در حيات اجتماعي و اقتصادي عثماني ) 1585ـ1683 انجام داده و نماي کلي وقف در سده 17 را ترسيم کرده است. بدين ترتيب نماي کلي اوقاف ترکيه از سده 16 تا به امروز ترسيم شده است.
براي رويکرد جغرافي ـ عمودي ميتوان پژوهش ا. بالتا درباره اوقاف منطقهي سيروز را مثال زد. در اين پژوهش وضعيت وقف در سدههاي 15 و 16 در منطقه سيروز بررسي شده است. در اين پژوهش علاوه بر آنکه سياههي اوقاف دويست ساله ي سيروز ارائه شده، از زواياي گوناگون نيز ارزيابي شدهاند.
اگر اين تحقيق بر اساس چهارچوبي که براي رويکرد جغرافي_عمودي مشخص کرديم سدههاي پس از قرن 16 را نيز دربربگيرد و از لحاظ تحليلي هم کمي عميقتر به مسائل نگاه کند، بي ترديد در درک فهم مساله ي وقف بسيار موفقتر خواهيم بود.
بر اساس يافتههاي اين پژوهش، موضوع مالکيت اراضي بزرگ در مناطق مرزي، بسان آنچه در سيروز وجود داشت، موضوعي بوده که در اثناي فتح بالکان با حساسيت بسيار با آن برخورد ميشده و اين رفتار، متاثر از حساسيت اوضاع متصرفات بوده است.
مسأله صرفاً نظامي نبود. سعي بر آن بود که هم قبل و هم بعد از فتح، منطقه از لحاظ فرهنگي و ايدئولوژيکي براي يکپارچه شدن با سيستم عثماني آماده شود. براي اَشراف و متنفذان غيرنظامي و گروههاي ديني محلي نيز امتيازاتي شناخته ميشد و از سوي ديگر به منظور اصلاح بافت جمعيتي، از آسياي صغير جمعيت بدانجا تزريق ميشد.
در ميان اين مهاجرها دراويش، شيوخ، باباها و اَخيها وجود داشتند که در جاهاي مختلف منطقه به ويژه در نقاط استراتژيک زاويههاي خود را برپا ميداشتند. نخستين زاويه در سيروز از آنِ ملا بهاءالدين پاشا است. بعد از آن نيز صوفي علي بيگ، درويش مصطفي چلبي، مجنون بابا و ديگران قرار دارند.
اين مؤسسات با اوقاف جديد مورد حمايت قرار ميگرفتند. در تحکيم فتوحات نقش وقف جايگاه نخست را دارا بود. همچنانکه در مسلمان شدن مردم محلي نيز مؤثر بوده است.
در سيروز قرهخليل پاشا جندرلي ، پسرش علي پاشا و پسر زادهاش ابراهيم پاشا موقوفاتي ايجاد کردهاند. قصبهها و شهرهايي که اين اوقاف در آنها ايجاد ميشد به مراکز واقعي اقتصادي منطقه تبديل ميگشت. علي پاشا کاروانسرا و ابراهيم پاشا راسته بازار (بزّازستان) را در سيروز بنا کرد.
اين بنگاهها با درآمدهاي وقفي اداره ميشدند اسليمه خاتون، خواهر ابراهيم پاشا، نيز در سيروز مسجدي بنا کرد و بخشي از ثروت خود را به تعمير موقوفاتي که پدرانش بنا کرده بودند اختصاص داد.
نويسنده، همچنين با نگاه به موقوفه معبد مارگاريد و موقوفه سراسقف سيروز، به تحليل اين مسأله ميپردازد که ترکان بعد از فتح، داراييهايي را که پيش از آن در تصرف کليسا بوده اند به اوقافي تبديل ميکردند که باز عوايد آنها صرف کليسا شود.
به واقع نيز به هنگام ثبت و تحرير انسانها و املاک در مناطق مفتوحه در اثناي فتح از سوي عثماني، داراييهاي کليسا به شکل مُلک، وقف و بعضا به شکل تيمار ثبت شده اند، که در ميان اين قيدها بيش از همه اصطلاح (وقف) به چشم ميخورد.
اين گونه اعمال و رفتار نشانگر مسامحه ي عثمانيها در قبال اديان و فرهنگهاي مختلف است. نمونه ي ديگري از رويکرد جغرافي ـ عمودي، تحقيق نگارنده درباره موقوفات استان اردو است که هنوز نيز ادامه دارد.
بر اساس اطلاعات اوليه گردآوري شده در اين استان مابين سالهاي 1313 ـ 1921م، 512 موقوفه ايجاد شده که وقفنامه 138 موقوفه امروزه موجود است و قديميترين آنها تاريخ 1313م را داراست.
بسياري از اوقافي که در اردو از آغاز قرن 14 به بعد ايجاد شدهاند، تا اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 برپا بودهاند. اگر 512 موقوفه ي موجود در منطقه را بر اساس زمانبندي تاريخي و کارکردشان طبقهبندي کنيم، در ميان اوقاف مربوط به سدههاي 14 ـ 16م، زاويهها و تکيهها به نسبت بيشتر به چشم ميخورند.
مکانهايي که بيشتر شبيه مراکز فرهنگي موجود در برخي کشورهاي اروپايي امروزين بودهاند. بر عکس، در ميان موقوفات ايجاد شده از سالهاي 1700م به بعد، تعداد اوقاف مربوط به مساجد در حد بسيار زيادي افزايش يافته است.
اين چنين تغييري را ميتوان نشانه گذار از فرهنگ تکيه به فرهنگ مسجد دانست. بيترديد براي تبيين و توضح اين تغيير و مسائلي شبيه اين مورد، بايد با روشي مطابق آنچه در بالا بدان اشاره شد، اوقاف منطقه در داخل کليت تاريخي و اجتماعي آن منطقه مورد تحليل و تفسير قرار بگيرد.
در خصوص رويکرد سوم نيز که به بررسي عمارتها و کليهها به عنوان مهمترين جزء تشکيلدهنده ي بافت شهرهاي بپاشده در دوره ي اسلامي ميپردازد پژوهشهايي صورت گرفته است.
نمونه مهم اين گونه، تحقيق فخري اونان با نام (کليهي فاتح) است. اونان در اين بررسي، علل تأسيس کليه فاتح، ساختار فيزيکي، وضعيت اقتصادي، نحوه مديريت و نظارت، کارکنان و وظايف و روابط آنها با يکديگر، نيز زندگي روزمره اين افراد و سرانجام تأثيرات کليه در حيات آموزشي، علمي و مديريتي عثماني را عموماً با تدقيق در مجموعه اسناد موجود در آرشيو عثماني نخست وزيري، آرشيو اداره کل اوقاف و منابع حوزه عثماني ـ البته در حدي که منابع اجازه ميدهند ـ بررسي و ارزيابي کرده است.
البته پرداختن به تغييرات و تحولات کليه از زمان ايجاد تا به امروز نيز از نظر محقق دور نمانده است. بي شک اين پژوهش منحصر به فرد، در فهم کليههاي دوره ي عثماني، که هر کدام يک نهاد وقفي بودهاند، و به تبع آن فرهنگ ترک، تأثير بسياري خواهد داشت.
با وجود اين، اگر اطلاعات و دادههايي از منابع ديگر به ويژه (سجلهاي شرعي استانبول) نيز تجزيه و تحليل ميشد، تحليلها و ارزيابيها در خصوص حيات اجتماعي و فرهنگي داخل کليهها بسيار پربارتر ميگشت.
از سوي ديگر محقق ميتوانست کتابهايي را که افراد شاغل در کليهها تأليف کردهاند و يا کتابهايي که در مدرسهي کليه تدريس ميشدهاند با توجه به تغييرات و تحولات صورت گرفته در طول زمان تحليل کند. بدين ترتيب ابعاد ديگري از کليه آشکار ميشد.
علاوه بر برخي مطالعات درباره ي کليهها از ديدگاه تاريخ صنعت و هنر و همچنين بررسيهاي عمومي، رسالهي يدي ييلديز با عنوان "کليه ي ييلديريم" (يلدرم) و اولوجامع از آغاز تا به امروز و برخي تحقيقات ديگر نيز در راستاي رويکرد سوم بودهاند.
با اين همه براي درک کامل حيات اجتماعي و فرهنگي موجود در درون کليهها، لازم است تعداد اين گونه بررسيها افزايش يابد و تحليلها و تفسيرها نيز عميقتر شود.
شايان ذکر آنکه براي تبيين و تفهيم کامل مسأله وقف در تمدن اسلامي و به ويژه دوره عثماني، لازم است تعداد تحقيقات نه فقط در حوزه کليهها، بلکه با رويکردهاي ديگر هم افزايش يابد و مناطق و مواردي که در خصوص آنها تا به حال هيچ پژوهشي صورت نگرفته است، مورد توجه قرار بگيرند تا امکان تعميم وجود داشته باشد.
همچنين در کنار تحقيقات جديد، بايد با استفاده از تحقيقات گذشته، بررسيهاي عمومي نيز صورت گيرد تا هم به ما در فهم درست تاريخ ياري رساند و هم افقهاي تازه و جهتدهندهاي براي پژوهشهاي جديد بگشايد.
تعريف غلط از وقف
زماني که در نيمه ي قرن 19 و اوايل قرن 20، کشورهاي غربي ممالک اسلامي را تحت حاکميت خود درآوردند، با اموال و داراييهاي وقفي مواجه شدند که امکان دستبرد به آنها وجود نداشت.
اين وضعيت، بهرهبرداري از اموال و داراييهاي مزبور را با مشکل مواجه ميساخت؛ از اين رو و به ويژه در پژوهشهاي شرقشناسان درباره نهاد وقف، سعي بر آن بود تا مسأله از لحاظ حقوقي مورد تجزيه و تحليل، و به معناي درستتر مورد انحلال و فروپاشي قرار گيرد.
بدين ترتيب همه دقتها بر روي مفهوم وقف متمرکز بود. از آنجا که اين مفهوم در قرآن نيامده، با اصرار به منشأ و خاستگاه نهاد وقف پرداخته شد. وقف کلمهاي است عربي به معناي ايستاندن و بازداشتن. بدين سبب اين نظريه مطرح شد که نهاد وقف در سرزمينهاي اسلامي باعث معطل ماندن پتانسيلهاي اقتصادي و عقبماندگي اقتصادي اين جوامع ميشود.
اين ديدگاههاي منفي درباره اوقاف به ترکيه هم سرايت کرد که نابساماني اوضاع اقتصادي در دوره ي فروپاشي حکومت عثماني نيز در اين امر بيتأثير نبود. نتيجهی چنين نگاهي ضبط اوقاف و تمرکز مديريت آنها بود.
حتي بخش بزرگي از اوقاف را از بين بردند، حال آنکه با چنين رويکردي تنها يک بُعد نهاد وقف يعني (عقارات) مطرح ميشود و وقف در چهارچوب آن مورد بررسي قرار ميگيرد.
در نتيجه از آنجا که کليت نهاد در نظر گرفته نميشود و هدف اصلي از ديد دور ميماند، نتايج اشتباه و ناقصي به دست ميآيد. بُعد مهمتر و اصلي نهاد وقف در مفهوم (خيرات) تجلي دارد؛ از اين رو براي فهم درست مساله وقف بايد مفهوم (خيرات) از زاويه روابط بين نظامهاي فرهنگي و اجتماعي بررسي شود و تاريخ اوقاف با تکيه بر اين مفهوم بررسي و ارزيابي گردد.
بارکان در پژوهش فوق الذکر به ويژه در موضوع (مجموعه عمارتهاي وقفي)، توانسته به اصل مساله وقف دست يابد. به باور او، ميتوان تحت عنوان (نظام عمارت)، مکانيزم شهرنشيني و خدمات عمومي را که اوقاف پديد آوردهاند بررسي کرد.
به راستي نيز چنين به نظر ميرسد که اين شکلگيري در اطراف کليهها و به مدد اوقاف را، ميتوان تحت نام نظام عمارت مورد تحقيق قرار داد. با اين همه اگر بخواهيم مسأله وقف را با رويکردي کلينگر تجزيه و تحليل کنيم، روشن است که امکان تبيين اين مسأله ي پردامنه و پيچيده با استفاده از نظام عمارت وجود ندارد.
به واقع يکي از عرصههايي که وقف به شکلي بسيار باشکوه متظاهر شده است، همانا عمارتهاي ساخته شده به صورت مجموعه است؛ اما با اين حال همه آگاهيم که در خارج از اين شکل نيز از طريق وقف خدمات مادي و معنوي به گونهاي که در نگاه نخست به ذهن آدمي خطور نمي کند، ارائه شده است.
اتفاقاً در ديگر پژوهشهاي بارکان تحقيق در اين خصوص به چشم ميخورد. بدين ترتيب نظام و سيستمي لازم است که بتواند با بهرهگيري از تماميت و شمول خود، مساله ي وقف را تفهيم کند؛ به اعتقاد نگارنده اين سيستم ميتواند نظام خيرات (خيريه) باشد.
در اسناد مرتبط با موقوفات و ديگر منابع و آثار دوره ي عثماني به راحتي ميتوان مشاهده کرد که ترکان مفهوم (خيرات) را به شکلي آگاهانه به کار ميبرده و حکومت و جامعه از آن به عنوان يک نظام (سيستم) بهره ميبردهاند.
حتي ميتوان گفت که روح (خيرات) در مملکت عثماني به يک روح اجتماعي تبديل شده بود. اين نظام ميتواند هم اساس ديني و فلسفي اوقاف ترک، به ويژه تمام اوقاف دوره ي اسلامي، و هم نوع تطبيق و اجراي آنها را تبيين کند.
نکته قابل توجه آنکه اگر چه شايد نتوانيم ادعا کنيم که اين نظام بعد از روند تحول دويست ساله خود، در حافظهی مردم ترک به طور کامل حضور و حيات دارد، ميتوانيم به صراحت بگوييم که در رفتارهاي اين مردم تأثير دارد.
کاملاً واضح است که نميتوان همه اوقافي را که در گستره جغرافيايي حکومت عثماني و در مدتي بيش از 600 سال ايجاد شده و مورد استفاده بودهاند، در يک مقاله مطرح، معرفي و يا تحليل کرد.
بنابراين آنچه ما به دنبال آن هستيم تلاش براي يافتن و تبيين نظامي است که روح موجِد اين نهاد است؛ و نظامي که ميتوان از آن در تبيين و توضيح اوقاف سود برد چنانکه در بالا نيز اشاره شد نظام (خيرات) است.
اگر اين نظام به درستي فهميده شود، در سايه ي نمونههاي ارائه شده ميتوان درباره ي چگونگي کارکرد نهاد وقف در حکومت عثماني يک تصور کلي به دست آورد.
اوقاف و مدينهی فاضله
آدمي در هر زماني در جستجوي صلح و آرامش و زندگي سعادتمند بوده است. انسان امروزي نيز براي نيل به اين هدف خواستههايي از اين قبيل دارد:
- تداوم پيشرفت اجتماعي و اقتصادي،
- حفظ طبيعت و محيط زيست،
- دسترسي به استانداردهاي بهتر زندگي،
- احترام به حقوق بشر،
- داشتن محيط زندگي سالم و امن که در آن همه بتوانند به خدمات عمومي اساسي دسترسي داشته باشند
- همبستگي و همکاري جهاني براي جلوگيري از امحاء هويتها و تنوع هاي فرهنگي.
در دنياي امروزي در عين حال که از حق برخورداري از آزاديهاي بنيادين افراد دفاع ميشود، به همان افراد خاطرنشان ميشود که در قبال حفظ حقوق ديگر انسانها و نسلهاي آينده مکلف هستند.
از همه خواسته ميشود در جهت بهبود افکار عمومي نقشي فعال ايفا کنند؛ از مؤسسات غيرانتفاعي و از همه فعالان منسوب به بخش خصوصي و بخش دولتي خواسته ميشود تا در چارچوب مسؤوليتپذيري اجتماعي حرکت کنند.
براي ايجاد دوباره تعادل در ميزان پراکندگي درآمدها، سازمانهاي بين المللي شکل ميگيرند. براي مثال برنامه اسکان بشر سازمان ملل متحد (Hbitat II) تنها يکي از اين سازمانهاست. به عقيده ي برخي اين برنامه در اصل رؤياي يک انقلابِ اخلاقي (Ethique) از سوي تمام بشريت است.
به واقعيت پيوستن اين رؤيا در گرو رهايي من از منيت، و تکامل و شخصيتيابي انسان، پذيرش موجوديت ديگري، کمک به تکامل و شخصيتيابي وي، ايجاد همبستگي با اين هدف و حاکم شدن نوع دوستي، و نه خودخواهي، است.
در اصل اين حس تعاون و تلاش براي تحقق آن، که دنيا امروزه در پي آن است، چيزي است که خميرمايه تمدن مردم ترک از آن شکل گرفته است.
اين فلسفه تعاون را فيلسوف ترک فارابي در دهه چهل سده ي دهم ميلادي در اثر مشهور خود المدينهي الفاضلهی (آرمانشهر) نظاممند کرده است به اعتقاد فارابي، انسان به تنهايي نميتواند خود را به تعالي برساند.
تنها با اجتماع تعداد زيادي از انسانها که در تعاونِ با همديگر باشند، ميتوان به تعالي، که هدف آفرينش است، دست يافت. شهري که امر تعاون را وسيله نيل به سعادت واقعي قرار ميدهد، آن مدينه ي فاضله است.
جامعهاي که اعضاي آن براي به دست آوردن سعادت به يکديگر کمک ميکنند، جامعهاي آرماني است. ملتي که شهرهاي آن براي رسيدن کشور به سعادت به همديگر ياري ميرسانند، ملتي کامل، فاضل و آرماني است.
به همين شکل، دولت کامل، بافضيلت و جهان شمول نيز در صورتي پديد ميآيد که ملتهاي درون آن به همديگر کمک کنند که همه به سعادت نايل شوند علي چلبي قنالي زاده، از متفکران عثماني در قرن 16م، بيان ميدارد اين مجموعه فاضله و سعادتمند که فارابي طراحي کرده بود در زمان سلطان سليمان قانوني به واقعيت پيوسته است منظور او همان مجموعههايي است که بارکان آنها را "مجموعههاي عمارت" ناميده است.
به راستي نيز ميتوان ادعا کرد که در اين دوره انسان آن روز توانسته بود به چنين هدفي يعني زندگي در مجموعهاي سعادتمند نزديک شود. عاملي که در پشت پرده ي اين موضوع قرار داشت اوقاف و به تعبير درست تر "نظام خيرات" بود که ميتوان آن را در کنار دو بخش خصوصي و دولتي (عمومي)، بخش سوم آن دوره ناميد.
حکم ارزشياي که اين اراده را در تاريخ دوره ي اسلامي ترک پديدار ساخت، ارادهاي که امروزه دنيا در پي دست يافتن به آن است، اين آيه ي شريفه بود : "وَلِکُلٍّ وِجْةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ"؛ و براي هر کسي قبلهاي است که وي روي خود را به آن [سوي] ميگرداند پس در کارهاي نيک بر يکديگر پيشي بگيريد.
در فرهنگ ترک خيرات اين گونه تعبير ميشد: هر نوع رفتار و اثري که انسان را در سايه روح همبستگي به سعادت دو دنيا برساند؛ و اين کاري برآمده از عشق است. نه تنها کمکهاي مادي، بلکه سخني زيبا و حتي رويي خندان نيز از نيکيها و خوبيها محسوب ميشود.
اعتقاد بر اين بود که دوست داشتن انسانها و همه جانداران و تلاش براي به دست آوردن دلها و شادکردن انسانها عبادت است. يوسف خاص حاجب در کتاب قوتاغوبيليگ (قرن پنجم هجري) اينگونه ميگفت: ... تو از همه نيکتر باش و هميشه نيکي کن
بیشتر بخوانید:
وقف در اسلام
بدين ترتيب ميتوان وقف در اسلام را اينگونه تعريف کرد: هرگاه يکي از عناصر نظام فرهنگي اسلام، يکي از افراد جامعه مسلمين را برانگيزد تا بخشي از اموال شخصي خود را به نهادي در خدمت عموم سوق دهد، اين عمل را وقف گويند.
موقوفات که در واقع محصول اين عمل و يا به بيان ديگر ارزشها هستند، در برخي ادوار جامعه اسلامي، در تمام ابعاد حيات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حضور پررنگ داشتهاند.
وقف در اسلام داراي دو عنصر پراهميت است: نهادي که به طور مستقيم به ارائه ي خدمات ميپردازد که همان (خيرات) است؛ و منابع درآمدي که به منظور تداوم حيات و خدمات اين نهاد به جامعه ايجاد شده است که همان (عقارات) است. به اسنادي هم که اين دو عنصر وقف را تشريح و چگونگي مديريت منابع درآمدي و خدمات مورد نظر را مشخص ميکنند وقفنامه (وقفيه) گفته ميشود.
از اين وقفنامهها ميتوان ديدگاههاي انساني و جهاني واقفان ترک و نيز دادههاي فراواني را که به کار توضيح واقعيتهاي وقف ميآيند، به دست آورد. اين دادهها به ما اين امکان را ميدهند که عناصر نظام فرهنگي حيات دهنده به مؤسسهی وقف را شناسايي کنيم.
در وقف نامهی اوقافي که ترکان از ترکستان گرفته تا مرزهاي اروپاي غربي برپا داشتهاند، به آيه ي قرآني "وَأن لَيْسَ لِلْإِنسانِ إِلّا ما سَعَي"؛ و اينکه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست و حديث نبوي: "اگر کسي اراضي مرده را احيا کند، مالک آن ميشود" استناد و به اصرار تأکيد ميشود که دارايي وقف شده حاصل دسترنج واقفان و ثروتي خالص و پاک است.
بدين ترتيب بر اهميت و ارزش کار و تلاش و مسؤوليت فردي انسان تأکيد ميگردد. بعد از آن نيز پديده وقفِ همه يا بخشي از دارايي به دست آمده از عرق جبين به منظور برطرف کردن نيازهاي ديگر انسانها، با استفاده از مفاهيم برآمده از آيات قرآني تبيين ميشود؛ آياتي که به طور کلي تعاون و همبستگي اجتماعي را تشويق ميکنند در ميان اين مفاهيم، مفهوم خيرات بسيار پراهميت است.
خیر در فرهنگ ترکی
کلمهي خير و جمع آن خيرات داراي ريشهی عربي است و امروزه نيز بسان دورهی عثماني، ترکان آناتولي و روم ايلي همگي آن را ميدانند و به کار ميبرند.
واژهی خير که معانياي چون نيکي، اِنعام، احسان، منفعت، يمن و سعادت دارد، در ترکي در حوزههاي مختلفي به کار ميرود، و حتي وارد اصطلاحات و ضرب المثلها نيز شده است: صبح و عصر به هنگام روبرو شدن با فردي ديگر به او (صبح به خير /hayirli sabahlar) و (عصر به خير /hayirli akiamlar) گفته ميشود.
وقتي فردي صاحب چيز تازهاي شده باشد، براي بيان اين آرزو که از آن در روزهاي خوش استفاده کند، اينگونه گفته ميشود: خيرش را ببيني/hayrini gir. اگر خواب و رؤيايي ديده باشد و يا حادثه ي غيرمنتظرهاي رخ داده باشد به خير تعبير ميشود. اگر رفتاري انجام دهيد که از منظر ديني و انساني قابل ستايش باشد، در آن صورت کار خير انجام دادهايد.
نمونه ديگر، عبارت: براي همسايهات آرزوي خير کن تا بر سرت بيايد / Hayir dile komiuna gele baiina که به ضربالمثل تبديل شده است. همه اين موارد از تأثيرات نگرش انساندوستانه ترکان است که به روابط اجتماعي آنها جهت ميبخشد.
در وقفنامهها اين آيه قرآني مذکور است که:
"يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ يُسارِعونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحينَ"؛
از اهل کتاب جمعيتي هستند که به خدا و روز قيامت ايمان دارند و به کار پسنديده فرمان ميدهند و از کار ناپسند باز ميدارند و در کارهاي نيک شتاب ميکنند و آنان از شايستگانند.
در واقع ترکها خود را همين جمعيت مذکور در آيه دانستهاند. علاوه بر اين، آنها آيهي
"وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ؛
و براي هر کسي قبلهاي است که وي روي خود را به آن [سوي] ميگرداند. پس در کارهاي نيک بر يکديگر پيشي گيريد،
را محور رفتاري خود قرار داده و در سايهي آن حرکت فرهنگي جديدي آغاز کردهاند. تحقيقات انجامگرفته نشان ميدهد که در دنياي ترک و در دوره ي اسلامي، از قرهخانيان تا عثمانيها، هزاران فرد با پول خود و بي هيچ چشمداشتي در حوزههاي خدماتي مورد بحث هزاران مؤسسه ايجاد کردهاند و با هدف تداوم خدمت رساني اين مؤسسات، بخشي از اموال خود از قبيل مزرعه، خانه، بنگاههاي اقتصادي و يا پس اندازشان را به عنوان منبع درآمد، به اين امر اختصاص دادهاند.
بر اساس محاسبات انجام گرفته، در دولت عثماني سيصد سنجاق وجود داشته و در هر سنجاق نزديک هزار موقوفه موجود بوده است. همچنين بودجهی کل اوقاف در حدود يک سوم بودجه حکومتي بوده است. بدين ترتيب ميتوان گفت که افراد با پذيرش احکام ارزشي اسلام، با ميل باطني و بدون آنکه فشاري بر آنها وارد باشد قادر بودند از اموال خالص خود ثروتي معادل يکسوم بودجه دولت را به خدمات عمومي اختصاص دهند.
به واقع نيز در سايه اين نهاد، در همه نقاط دنياي ترک، هزاران شخص با ايجاد خيرات از محل داراييهاي خود، در جهت خدمت رساني به ديگر افراد جامعه، اصل شفقت را به منصه ظهور رساندند. آنها کساني بودند که از راههاي مشروع و با تلاش فردي صاحب ملک و دارايي شده بودند، با اين حال مازاد نياز خود را به خدمات عامه اختصاص دادند و بدين ترتيب عدالت اجتماعي را تحقق بخشيدند و اصول برادري و همبستگي را در عمل اجرا کردند.
از سوي ديگر، نهاد وقف با ارائه خدمات به همگان بدون در نظر گرفتن تفاوتهاي زباني، ديني و نژادي افراد، نماد مسامحه نيز شده است. تأثير نهاد وقف را در تمام بخشهاي جامعه و به بيان ديگر در تمام مراتب فرهنگ مشاهده ميکنيم. در سايه چنين نهادي بود که ثروتهاي شخصي در شهرها و روستاهاي بيشمارِ ترک به مساجدي تبديل شد که مراکز ديني، اجتماعي، فرهنگي و حتي سياسي مسلمانان بود.
با استفاده از اين ثروت، در اطراف مساجد، مؤسساتي مانند مدرسه، عمارت، چشمه، سقاخانه، کتابخانه، بيمارستان و ... ايجاد شده و بدين ترتيب مجموعه ي عمارت "کليه" شکل گرفته است.
کليهها به تعداد زياد در همه مناطق ترک از سمرقند، کليه ي ريگستان، از آنِ اولوغ بيگ، تا ادرنه کليه ي اسليميه و از آنجا تا بوسني کليه ي غازي خسرو بيگ در سارايو گسترده شده اند و اين حرکتي مردمي بود که جهان ترک را در بر گرفته بود.
تعامل حاکمان عثماني با نهاد وقف اين نوع رفتار را در آغاز کار، در ميان بنيانگذاران دولت عثماني نيز شاهديم و خود عامل بدان بودهاند.
به نوشته عاشق پاشازاده، از اولين مورخان عثماني، بنيانگذاران و حاکمان دولت عثماني: "... صاحب سفرهاي بودند که فقيران بر آن اطعام ميشدند و آنها بر مردم دنيا نعمتها ميدادند" به اعتقاد او وظيفه ي حکمران آن است که داراييهاي به دست آورده را در راه خدمت به جامعه صرف کند؛ و زندگياي همراه با سيري و عدالت، امنيت و آرامش براي مردمش فراهم آورد.
او معني و ارزش ثروت را به اين شکل تفهيم ميکند: "مال آن است که صرف امور خير شود" به باور طورسون بيگ يکي ديگر از مورخان دوره ي نخست عثماني، انساني که مظهر عزت و شرافتي والا گردانده شده فطرتاً موجودي اجتماعي و ناگريز از زندگي جمعي است.
طورسون/تورسون بيگ اين حيات جمعي را به تعبير خود اين گونه معرفي ميکند: "بدان تمدن ميگويند که در عُرف ما بدان شهر، روستا و اُبا گفته ميشود"
به نظر او انسان به ضرورت خلقت خود خواهان زندگي جمعي است: "چگونه نخواهد که براي کمک به يکديگر، نيازمند همديگر هستند!"؛ و اين کمک به همديگر تعاون در صورتي امکان پذير است که در يک محل جمع شده باشند در جامعه و در موضوع تعاون، هر شخص به انجام کاري مکلف است. طورسون بيگ سياست را اتخاذ تدابيري ميداند که امکان اشتغال فرد به آن کار را فراهم آورد.
به گفته احمدي، اورخان غازي مسجد و محراب بنياد کرده و به همين مقدار نيز دارِ خير آباد کرده است وي سلطان مراد اول را نيز مؤسس دار الخير معرفي ميکند
نوشتههاي شکر الله نيز در همين راستاست: چلبي محمد " ... به بورسا، پايتخت، آمد. فرمان داد تا به مانند پدران و اجدادش دار الخير بنا کنند. بنا کردند. هم مسجد، هم خانقاه و نيز خانه ي فقرا. در آنجا لذيذترين غذاها را به کوچک و بزرگ ميدادند.
دستور داد در مقابل دار الخير، مدرسه بسازند، ساختند. هيچ دانشي از علوم ديني و غير ديني نبود که طلاب در آن مدرسه ياد نگيرند. براي مدرسان، مُعيدان )دستيار مدرسان(، طلاب و ديگر خدمتکاران به اندازه کفايت آقچه تعيين کرد ... امر کرد تا بين دو دار الخير قبهاي ساخته شود براي استراحت خودشان".
به نوشته شکرالله: انسانها در سايه ي چادر همايون سلطان مراد اول، راحتي و عدم ترس يافتند. در زمان ميمون اين پادشاه ديندار کارهايي همچون خيرات، جنگها، فتح ايالات کفار، تصرف قِلاع بيدينان، ساخت دار الخيرهايي مانند مدارس، مساجد، خانقاهها، جامعها، منابر، پلهاي سنگي و کاروانسراها و نيز تربيت دانشمندان انجام گرفت ... که در هيچ دورهاي مشاهده نشده است.
عاشق پاشازاده هنگامي که از خصايل پادشاهان عثماني سخن ميگويد، باز بر اين نکته که آنها مؤسس خيرات بودهاند تأکيد ميکند: خيرات اساس پيريزي و توسعه ي شهرهاي ترکيه ي عثماني
همانطور که پايه و اساس شهرهاي عثماني با خيرات پي ريزي شده، توسعه آنها نيز در سايه همين خيرات به وقوع پيوسته است. در توسعه اين شهرها جامه عمل پوشاندن فلسفهاي را که فارابي و طورسونبيگ از آن سخن گفتهاند مشاهده ميکنيم.
مدینه فاضله دوران عثمانی
شهر بورسا از اولين پايتختهاي اميرنشين عثماني است که به دست عثمانيها از نو برپا شد و توسعه يافت. براي نمونه، روند اين کار و چگونگي تبديل آن به مدينه فاضله را بررسي ميکنيم:
اورخان غازي در اواخر دهه ي 1330 در سوي شرقي قلعه، مجموعه عمارتي بنا کرد که از خيرات يا دارالخيرهايي همچون مسجد جامع (مسجد اورخان)، عمارت (غذاخانه/آش ائوي)، مدرس، حمام و کاروانسرا (تيمچه ي خان/بيگ خاني) تشکيل ميشد. اين مجموعه پرجنب و جوشترين و زندهترين مرکز در شهر بود و امروزه نيز اين ويژگي خود را حفظ کرده است.
مجموعه عمارتهاي علاءالدين بيگ، چوپان بيگ و خواجه نايب نيز در همين دوره ساخته شده و با نام بانيانشان شهرت يافته است. ابن بطوطه که در سال 1333 از بورسا ديدن کرده است، آن را شهري زيبا و داراي بازارهاي پرجنب و جوش و خيابانهايي بزرگ تصوير ميکند.
بعد از آن بورسا تحول و توسعه بيشتري يافت. مجموعه عمارتهاي جديدي همچون ييلديريم، امير سلطان و سلطان محمد (يشيل) که پادشاهان، منسوبان خاندان سلطنتي و ديگر رجال حکومتي در مناطق ديگر شهر ايجاد کردند و آنها را با اوقاف ثروتمند مجهز نمودند، سبب شکلگيري مراکز تجاري و ديني تازهاي شد.
بزرگترين تحول در زمان بايزيد اول صورت گرفت. در اين دوره و در سال 1399، اول جامع (مسجد بزرگ) ساخته شد. شيلت برگر Schiltberger از سياحان آن دوره، از جمعيت بسيارِ شهر و نيز باز بودن درهاي هشت عمارت آن بر روي تمام فقيران ـ از هر ديني که باشند ـ سخن ميگويد. شهر در اثناي حمله تيمور در 1402 ويران ميشود، اما در دوره ي مراد دوم به سرعت توسعه مييابد.
رجال دولتي مانند سلطان مراد، فضل الله پاشا، حاجي عوض پاشا، حسن پاشا، امور بيگ، جبه علي بيگ و شهاب الدين پاشا مجموعهاي تازه ساخته، اوقاف ثروتمندي به آنها اختصاص ميدهند. B. de La Broquière که در سال 1432م به بورسا آمده، از زيبايي آن و اينکه يک مرکز مهم تجاري بوده است مينويسد و ميگويد که هر روز در چهار عمارت به فقرا غذا داده ميشود.
امکان خريد پارچههاي ابريشمي، سنگهاي قيمتي و مرواريد از چارسوقهاي شهر به بهاي ارزان وجود دارد. بازرگانان جنوا، ونيز و ديگر شهرها در اين شهر به فعاليتهاي تجاري مشغول هستند مشاهده ميکنيم که بازسازي و گسترش شهر بورسا به دست ترکان در سايه ي مجموعههاي عمارت بوده است که خود در سايه نظام خيرات برپا شده بودند.
داستان تبديل ادرنه به يک شهر ترکنشين نيز متفاوت از اين نيست. اين شهر در اصل يک دژ رومي بوده که در مهمترين جاي تراکيا ساخته شده بود. بعدها داخل اين قلعه به يک شهر توسعهيافته ي بيزانسي تبديل شد.
بعد از آنکه در 1361م تحت اداره ترکان قرار گرفت، در مدتي کوتاه به سبب وجود مجموعههاي عمارت که در سايه موقوفات وزرا ومردم خيّر ايجاد شدند، شهر به بيرون باروها گسترش يافت و بدين ترتيب هويت يک کلانشهر اسلامي ترکنشين را کسب کرد.
علاوه بر اين، مجموعهاي از کاخها و قصرها ساخته شد. کليساي بزرگ داخل شهر به مسجد جامع تبديل شد. در کنار ساخت مساجد بزرگ و کوچک، بر سر شاهراهي که به اروپا ميرفت کاروانسراها و تيمچههاي بزرگي بنا گرديد.
اوليا چلبي در نيمه ي اول قرن 17م مينويسد که در ادرنه 314 مسجد جامع وجود داشته که 14 عدد از آنها را سلاطين و 300 عدد بقيه را وزرا و اعيان ساخته بودند.
احمد بادي افندي، که درباره ي ادرنه اثر ارزشمندي تأليف کرده، نام 224 عدد از اين مساجد را ثبت و در موردشان اطلاعات گردآوري کرده است. خود پره مه جي نيز نام 51 مسجد را با توضيحاتي کوتاه آورده است.
با اين حساب ادرنه در تاريخهاي مورد بحث شهر بزرگي بوده که تقريباً از 200 مجموعه عمارت تشکيل ميشده است. تمامي شهرهاي عثماني به همين شکل و با روح خيرات ايجاد شده و توسعه يافته بود. به واقع در اين دوره، خيرات به شکل زير فهميده و اجرا ميشد:
هر نوع رفتار و اثري که از محبت خدا و انسان سرچشمه بگيرد و انسان را در ميان روح همبستگي به سعادت دو دنيا برساند. توسعهيافتهترين شکل اين آثار همانا مجموعههاي عمارت، کليهها بود که تمامي خدمات خيرخواهانه را در خود جمع داشت و در دوره ي کلاسيک عثماني به اوج خود رسيده بود.
هنگامي که روانشناسي اجتماعيِ جامعه ترک در دوره ي کلاسيک عثماني مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد، مشاهده ميکنيم که انسانهاي اين جامعه، (کليه) را محصولي فرهنگي ميدانند که بر روي سه پايه ي ايمان، تفکر و عمل بنا شده است؛ زيرا به عقيده ي آنان اساس هر چيز مسؤوليت فردي و اراده ي آزاد هر شخص است.
هر فرد ميبايست مسائل و مشکلات تمام بشريت را به مانند مسائل و مشکلات خود بداند و براي حل آن به نسبت توانايي خويش فعاليت و توليد کند و دارايي مازاد بر نياز خود را با ارادهاي آزاد براي برطرف کردن نيازهاي ديگر انسانها و رفع محروميتهاي آنان هزينه کند.
بهترين راه براي اين کار نيز ساخت يک مجموعه عمارت (کليه) بود؛ مجموعهاي که تبديل به يکي از عناصر و اجزاي بافت شهري ميشد.
چگونگي آبادي و عمران شهر استانبول
بعد از فتح استانبول، سلطان محمد فاتح با فرماندهان خود ديدار کرده، چنين مقرر ميکند که استانبول بايد آباد شود؛ فراريانِ از شهر از هر دين و نژادي به شهر بازگردانده شوند؛ و حتي از نقاط ديگر کشور به اينجا جمعيت منتقل و براي آنها پارهاي تدابير تشويقي در نظر گرفته شود.
او با هدف برآوردن نيازهاي اين افراد، به فعاليتهاي زيرساختي سرعت ميبخشد و در اين چهارچوب ساخت مجموعه عمارت فاتح (کليه فاتح) را که در واقع موقوفه و يا خيرات خود او بوده، آغاز ميکند. در وقفنامه اين مجموعه که در واقع سند حقوقي آن است فاتح نظرات خود را درباره آبادسازي استانبول اين گونه بيان ميکند:
"هنر بنياد کردن يک شهر است؛ هنر آباد کردن قلب رعاياست".
در استانبول جديد که سنگ بناي اوليه ي آن کليه ي فاتح بود، بعد از آن تاريخ، مجموعه عمارتهاي بسياري ايجاد شد و شهر روزبهروز کاملتر و بزرگتر گشت. براي شناخت يک کل، بررسي و تحليل يکي از اجزاي مشابه تشکيلدهنده آن، به هر حال، عمل بجايي خواهد بود؛ از اين رو براي شناخت يک شهر اسلامي ترک، ابتدا شناخت مجموعه عمارت کليه ضرورت دارد.
مجموعههاي عمارت که ميتوانيم آنها را اتحاديه سازمانهاي اجتماعي تعريف کنيم، از سه بخش تشکيل ميشدند:
- بخش اول متشکل بود از معبد، نهادهاي آموزشي در تمام سطوح، بيمارستان، مسافرخانه (مهمانخانه)، چشمه، آب لولهکشي و شادروان (حوض و فواره ي آب)، باغچه، مقابر و گورستان و بناهاي خدماتي مانند: عمارت (غذاخانه). به تمام اين واحدها در مجموع خيرات گفته ميشد.
- بخش دومِ کليه عبارت بود از محلهاي کار مانند مغازه، تيمچه، حمام، چارسوق و راسته بازار (بزازستان). اين گونه تجارتخانهها و کارگاهها از آنجا که منبع درآمد نهادهاي خدماتي بخش اول بودند، (عقارات) ناميده ميشدند.
- بخش سوم مجموعه عمارت را (مساکن) تشکيل ميداد که در فضاي بيروني دو بخش نخست قرار داشت.
توينبي در کتاب خود با نام شهرها در تاريخ مينويسد: تمام شهرها، و به بيان درستتر تمام شهرهاي ماقبل دوره حاکميت ماشين، کمابيش شهرهاي مقدس بودند. اعتقاد من بر اين است که دين عنصري متمايزکننده در طبيعت انسان است و هيچ ترديدي نيست که تا اواخر قرن 18، هر شهري داراي يک بُعد ديني آميخته و يکيشده با ديگر ابعاد آن بود.
پيش از انقلاب صنعتي، در هيچ جايي، هيچ شهري منحصراً يک شهر سياسي يا نظامي و يا ديني نبوده است. شهرها از همديگر متمايز بودند؛ زيرا بسياري از اين فعاليتها بدون آنکه پرداختن به ديگري را منتفي کنند، در آنها جريان داشتند شهرهاي اسلامي ترکنشين نيز از اين ارزيابي بيرون نبودند. براي آنکه انسانها بتوانند با خالق خود گفتگو کنند، در مرکز مجموعهي عمارت، مسجد قرار داده شده بود.
اينجا مکاني بود که آدمي ميتوانست از خود فراتر رود و به تکامل برسد. در عين حال مساجد مکاني براي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري معنوي و ارتباطات علمي بودند. در واقع به مانند سالنهاي کنفرانس بودند که مردم در آنجا حضور مييافتند. ارزشهاي جهتدهنده به رفتارهاي اشخاص در اينجا به همگان آموزش داده ميشد. نخستين منبع اين ارزشها و علوم بي شک وحي و سنّت بود.
ارزش یادگیری علوم در دوران عثمانی
با اين حال تفسير و روزآمد کردن اينها بر مشاهده و عقل متکي بود. يادگيري ارزشها و علوم از اين طريق در مکتبها، مدرسهها، دارالحديثها، دارالقراها و زاويههايي که در اطراف مساجد تعبيه شده بودند صورت ميگرفت. تعليم و تربيت رايگان بود. معلمان مکتب ميبايست دلسوز و صبور و آگاه به اصول تعليم و تربيت ميبودند. مدارس با توجه به پايه ي علمي مدرّسان رتبه بندي شده بودند. در هر پايهاي درسها در بالاترين سطح آموزش داده ميشد. در اين مؤسسات به جاي نظام کلاسي، نظام قبولي از هر درس اجرا ميشد به مانند نظام واحدي رايج در دانشگاههاي امروز.
مدرسان تنها بعد از کسب تجربه و تبحّر در مدارس خارج شهر ميتوانستند در مدارس استانبول به تدريس بپردازند. بر اساس شروط مندرج در وقفنامهها لازم بود تا همگي آنها انسانهايي بافضيلت، معروف به علم و عرفان، برگزيده در فنون عقلي و علوم نقلي، برتر از اَقران و همتايان در علوم اصلي و فرعي و نيز محبوب باشند. تعليم و تربيت در زاويهها گرايش به تصوف داشت.
در رأس هر زاويه شيخي قرار داشت که به کار تربيت مشغول بود. همچنين انجام موعظه در روزهاي جمعه در مساجد نزديک زوايا نيز از جمله ي وظايف آنها بود. در وقفنامهها درباره ي شرايط شيوخي که براي زاويهها تعيين ميشوند اين خصوصيات به چشم ميخورد: صالح، متقي، رؤوف القلب، پاک، متدين، قانع به کمترين، راضي به تقدير و قسمت الهي، صاحب توانايي نصيحت و ارشاد، هادي همه به راه راست، داراي سجاياي والا. مردم او را به نيکي بستايند فردي باشد که علم و عمل با جان او درآميخته است.
شيوخ و مريدان زاويهها در کنار فعاليتهاي ديني و فرهنگی بسيار منظم مانند دعا، عبادت، ذکر و سماع، از تعاون اجتماعي و خدمت به انسانها نيز لذت ميبردند و از افرادي که به زوايا ميآمدند، آينده و رونده پذيرايي ميکردند. در کنار اين، در جهت تربيت روحاني اشخاصي که با آنها مرتبط بودند قدم برميداشتند و تلاش ميکردند تا آنها را به شکل انسان کاملِ صاحب عرفان تربيت کنند.
عنصر ديگر خيراتِ کليه، عمارتها یا عمارت خانهها بودند که از مطبخ، غذاخوري، انبار، آخور، توالت ، انبار هيزم و اتاقهاي تابخانه (خوابگاه مسافران و مهمانان) جهت خوابيدن مهمانان تشکيل ميشدند. بي ترديد لوازم ضروري هم در اين عمارتها موجود بود و ارزاق لازم براي مصارف نيز متناسب با فصول سال خريداري ميشد. کار عمارتها عبارت بود از ارائه ي غذا به کارکنان کليهاي که در آنها واقع بود؛ همچنين فقيران اطراف و همه ي مسافران، چه فقير و چه غني.
همچنين مهمانان ميتوانستند در اتاقهاي تابخانه بيتوته کنند. به رئيس و مدير عمارت نيز شيخ گفته ميشد. بر اساس وقفنامهها لازم بود شيوخ عمارت خندهرو و خوشاخلاق، درستکار، ديندار، بردبار، متواضع، قناعتپيشه، ليِّن الکلام، مردمدار، محترز از شکستن قلب ديگران و داراي سعه ي صدر باشند. در هر يک از عمارتهاي وابسته به کليههاي استانبول، روزانه به طور متوسط 500 تا1000 نفر بدون هيچ هزينهاي اطعام ميشدند.
دارالشفاهای موقوفی
واحدهايي که تا بدين جا از کليهها معرفي کرديم براي برآورده ساختن نيازهاي روحي، ذهني، فکري و بدني افراد سالم و خشنود کردن آنها ايجاد شده بودند. زماني که تا اين اندازه به فکر انسانهاي سالم بودهاند، مشخص است که بيماران را نيز فراموش نکرده بودهاند. براي آنها نيز دارالشفا ساخته شده بود. در ميان کارکنان فراوان دارالشفا، به گزينش اطباء اهميت ويژهاي داده ميشد.
بر اساس توصيههاي موجود در وقفنامهها، پزشک بايد داراي صلاحيت در علم طب، ماهر در تشريح و انساني محترم باشد. اطلاعاتش را با تجربه و عمل جراحي تحکيم بخشيده باشد؛ قواعد هنر را از صافي تجربه گذرانده، از همه ظرافتهاي طبابت و حکمت آگاه باشد؛ حالات روحي ـ رواني را بسيار خوب بشناسد؛ به هنگام دادن دارو با خوشرويي رفتار کند؛ در ساخت دارو مجرب باشد؛ هم از لحاظ نظري و هم عملي بداند که کدام دارو براي کدام بيماري مفيد است؛ تنبلي و ناتواني را بر خود روا ندارد؛ براي درمان بيماران بهترين تدابير را در پيش بگيرد؛ با بيماران به خندهرويي و بسان يکي از نزديکان خويش رفتار کند؛ به طور مرتب جوياي حالشان باشد و به وقت ضرورت فوراً بر بالين او حاضر شود.
همانطور که مشاهده ميشود، خصوصياتي که در قرون 15 و 16م در کليههاي عثماني براي پزشکان در نظر گرفته شده بود، با نگرش امروزي به پزشکي هيچ تفاوتي ندارد. قبل از آغاز ساخت کليه، براي انتقال آب به محل ساخت، شبکه ي آبرساني ايجاد و قبل از واحدهاي ديگر، چشمهها و حمام ساخته ميشد. هدف از اين کار نيز رفع نياز کارگران به آب و حمام بود.
بعد از ساخت بخشهاي اصلي کليه، مقبرهاي براي مؤسس وقف و مزارات و باغچههايي بنا ميشد؛ و با ايجاد فضاي سبز، کليه با طبيعت نيز هماهنگ ميگشت. البته کار بدين جا ختم نميشد. براي آنکه اين مجموعه ي کارآمد بتواند تا ابد و به درستي انجام وظيفه کند، نيازمند منابع درآمدي پايدار بود؛ چرا که در اين مجموعهها صدها نفر به کار اشتغال داشتند.
معمار سنان
براي نمونه در چهارده مجموعه عمارت یا کليهاي که معمار "سنان" بزرگترين معمار عثماني در قرن 16، به نام واقفان مختلف ساخته است، 2529 نفر فعاليت ميکردهاند براي انجام تعميرات و پرداخت مقرري کارکنان اين مجموعهها و با هدف تأمين درآمدي پايدار براي آنها، بانيان کليهها به ساخت کارگاهها و مغازهها و ... نيز مبادرت ميکردند.
ساخت اين بناها در توسعهی ساختار فيزيکي و نيز اقتصادي شهر بسيار مؤثر بود. براي مثال، به عنوان عقاراتِ کليه ي فاتح، در دو منطقه ي استانبول و غلطه 4250 دکان، 3 تيمچه، 4 حمام، 7 کوشک، يک راستهبازار با 9 باغچه و 1130 خانه بنا شده بود.
طبيعتاً خانههاي مذکور نيز به مانند ديگر بناها جزئي از دارائيهاي موقوفه بودند که اجاره داده ميشدهاند. در کنار و يا در اطراف اينها مسکنهاي مُلکي قرار ميگرفتهاند و بدين ترتيب يک محله و مجموعه پديد ميآمد. از نقطهاي که يک مجموعه ي عمارت به پايان ميرسيد، مجموعهاي ديگر شروع ميشد و بدين ترتيب بافت يک شهر بزرگ شکل ميگرفت.
درباره ي روابط بين فضاهاي دور و نزديک در بناهايي که معمار سنان ساخته است، پژوهشي انجام گرفته که نشان ميدهد در معماري اين بناها، هماهنگي با فضا و محيط در نظر گرفته شده است. در درون اين هماهنگي و هارموني، پديدهاي کمنظير در معماري جهان مشاهده ميشود و آن تثبيت اندازه ي فضاي آينده، ايجاد ديالوگ با آينده و مشخص کردن نيمرخ و شخصيت شهر در آينده« است.
اين موضوع بيش از آنکه محصول کارکرد عملي باشد، محصول »تفکر معمارانه« است و سنان اين رابطه را که در بناهاي پيشين عثماني نيز وجود داشته، همانند يک استاد بزرگ فراگرفته، بازآفريني کرده و به شکل يک هنجار درآورده است«. بناهاي شهر عثماني، به ويژه مساجد هرمي شکل آن، نوعي تداوم از خود نشان ميدهند. فضا و محيط، با مجموعه بناها فاقد همبستگي نيست، بلکه تداومي از بناي مرکزي است.
حتي در بزرگترين مساجد سلاطين نيز، براي مثال سليمانيه، در داخل نيمرخ استانبول، نه به عنوان يک بناي تنها و مفرد، بلکه همراه با فضاي گسترده ي خود و به عنوان يک کل تأثيرگذار است. ميتوان آن را شبيه موجي دانست که از گنبد اصلي آغاز ميشود و با يک هماهنگي با گنبدهاي کناري و رواقها فرود ميآيد؛ سپس بناهاي نزديک را پشت سر ميگذارد و تا فضاي دورتر گسترش مييابد. بعد از آن دوباره در درون همان هماهنگي، به سوي گنبد يک بناي ديگر اوج ميگيرد. کليهها که يک اروپايي آنها را تاجهاي شهر توصيف کرده، در هر جا خود را از ميان درختان سرسبز نمايان ميساختند.
البته همگوني شهر با طبيعت از لحاظ معماري، براي ايجاد يک شهر کامل و ايدهآل کفايت نميکرد. تمام اين ساخت و سازها بايد با انسانها نيز هماهنگ ميبودند. بررسيها نشان ميدهد که در شهرهاي دوره ي کلاسيک عثماني، اين امر تحقق يافته بوده است. کليههاي عثماني که ميتوان آنها را مجموعهاي از بناها و خدمات و مجموعهاي يکپارچه از تشکيلات اجتماعي توصيف کرد، صرفاً محل عبادت، مرکز آموزش و مطبخ فقرا نبودند.
آنها نخستين مکاني بودند که مردم در آنجا گرد هم ميآمدند؛ از اين رو ضمن تشويق به يکپارچگي اجتماعي و فرهنگي، مشوق ايجاد ديگر مکانهاي تجمع نيز بودند. اساتيد و طلاب مدارس در موقع غذا خوردن در عمارت، با ديگر کارکنان کليه، فقيران اطراف و مسافران ديدار و نشست و برخاست داشتند. هر روز پنج نوبت نيز در مسجد با افراد مذکور و همچنين بخش اعظمي از مردم شهر ملاقات ميکردند. مسجد جامع واقع در مرکز کليه و ديگر مساجد شهر در واقع نقش سالنهاي کنفرانس اجتماع مدارس را داشتند. اساتيد و طلاب علومي را که در مدارس فراگرفته يا توليد ميکردند، در سايه ي اين سالنهاي اجتماع به مردم منتقل مينمودند.
مساجد واقع در مناطق گوناگون مملکت نيز همين کارکرد را داشتند. همان طور که ميدانيم، هر سال در مدارس، آموزش به مدت سه ماه تعطيل ميشد. طلاب به مناطق مختلف عزيمت ميکردند و به واسطه ي مساجد مزبور، علوم مدرسهاي را حتي در دورترين نقاط منتشر ميکردند.
بدين ترتيب با وجود آنکه امکان تحصيل رسمي براي همه وجود نداشت، در سايه ي تعليم و تربيت مداوم در کليهها، در همه جاي کشور يک فرهنگ مشترک شکل ميگرفت. مردمي که در سايه ي اين کليههاي وقفي ارزشهاي فرهنگي و هنجارهاي رفتاري يکساني فرا ميگرفتند، صاحب يک هويت مشترک ميشدند و بدين شکل يکپارچگي اجتماعي گسترش مييافت.
کاروانسراهای وقفی
اين شکلگيري اجتماعي ـ فرهنگي نه تنها در استانبول، بلکه در تمام شهرهاي مملکت عثماني و با توجه به امکانات اقتصادي ساکنان صورت ميگرفت. شهرهايي که بدين ترتيب در اطراف کليههاي وقفي شکل گرفته و توسعه يافته بودند، با پلها و راههاي وقفي به همديگر متصل ميشدند. کاروانسراهاي وقفي که در هر منزل از منازل اين شبکه ي راهها ايجاد شده بودند، در ميان مؤسسات مدني که تا به امروز در دنيا شکل گرفتهاند، شايد جايگاه نخست را داشته باشند.
يکي از اينها، کاروانسرايي است که وزير سلجوقي جلال الدين قراطاي در قرن سيزدهم در نزديکي قيصريه به شکل وقفي ساخته است. اين بنا که يک شاهکار هنري نيز به شمار ميرود، هنوز برپاست. اين کاروانسرا حلقهاي از زنجير کاروانسراهايي بود که به شبکه ي مواصلاتي و راههاي تجاري آناتولي حيات ميبخشيد. به گفته ي سياحان، در اين کاروانسرا کوشکهاي تابستاني و مکانهاي زمستاني وجود داشت.
در اينجا و در هر فصلي يافتن هر چيزي ممکن بود. غذاخوري و بيمارستان کاروانسرا مجهز بودند. هر نوع دارويي در بيمارستان موجود بود. حمام هميشه قابل استفاده بود. مکانهايي نيز براي نگهداري حيوانات مسافران وجود داشت. در کاروانسرا تعداد فراواني کارمند و کارگر وجود داشت که مقرري خود را از موقوفه دريافت ميکردند. هر فردي به کاروانسرا ميآمد مسلمان، کافر، آزاد و يا برده به طور مساوي و يکسان اطعام ميشد. در صورت لزوم کفشهاي مسافران تعمير، و اگر کفش نداشتند به آنها کفش داده ميشد.
رسيدگي به حيوانات و از آن جمله نعلبندي آنها رايگان بود. براي درمان حيوانات بيمار نيز دامپزشکي در آنجا مشغول خدمت بود. مسافران بيمار بعد از آنکه مورد معاينه قرار ميگرفتند مداوا ميشدند و داروي لازم را دريافت ميکردند؛ و تا سلامتي خود را به دست نميآوردند همان جا ميماندند. در صورت فوت، باز با امکانات موقوفه، جنازه به خاک سپرده ميشد.
دوره کلاسیک ترکیه
جهان ترک در دوره ي کلاسيک از قرهخانيان تا عثمانيان، با خيرات يا مؤسسههاي وقفي که انسانهايي همچون جلال الدين قراطاي ايجاد کرده بودند، آراسته شده بود. انسانهايي که با فعاليت زياد دارايي سرشاري به دست ميآوردند، با اين حال به سبب اعتقاد به گذرا بودن دنيا، در دام اسارت مال و ثروت نميافتادند و با وقف دارايي خود در راه خدمات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، آن را ابدي ميکردند.
در شبکه ي مواصلاتي، در منازلي که داراي کاروانسرا نبودند، زاويهها، تکيهها و مسافرخانههايي وجود داشتند که وظايف کاروانسراها را نيز انجام ميدادند. Samuel ben David Yemiel که در سالهاي 1641 ـ 1642م، همراه با سه تن از دوستانش سفري 67 روزه از مصر تا استانبول انجام داده است مينويسد که در طول راه، هر شب در تيمچه (خان) يا کاروانسرايي اقامت ميکردند.
در دو قصبه ي کوچک نيز که کاروانسرا نداشتند، در اتاقهاي اختصاصيافته به مسافران مورد پذيرايي قرار گرفتند ترکان نه فقط به فکر حمايت از انسانها، که به فکر همه ي جانداران بودند. از اين رو از قرن 15 به بعد براي پرندگان نيز کوشکهايي ساخته ميشود. بعضي از اين آشيانههاي وقفي ، قبههاي بلند کناري و علمهايي به شکل هلال داشتند که يادآور مساجد سلاطين بودند.
کارکرد فوقالعاده ي اين بناها بسيار قابل توجه بود. بوسبک سفير اتريش که اين خانههاي پرندگان توجهش را به خود جلب کرده بوده، در سالهاي 1550 اين چنين مينويسد :در ترکيه همه چيز انساني شده است، همه ي سنگدلان نرمخو و دلرحم شده اند حتي حيوانات.
در بنياد اين نرمخويي و اين محبت، يک نظام اعتقادي وجود داشت. انسانهاي صاحب خيراتي که در جهان دوره ي کلاسيک ترک اقدام به ايجاد موقوفه ميکردند، به اين باور رسيده بودند که اين دنيا مسافرخانه اي بيش نيست؛ و براي به دست آوردن سعادت بدي در نزد خداوندگار لازم است در اين دنيا بسيار تلاش کنند و سود کسب کرده را در زمان حياتشان در جهت شاد کردن انسانها هزينه کنند.
اعتقاد به گذرا بودن دنيا به مفهوم دست کشيدن از دنيا و اختيار کردن فقر و سر فرود آوردن در برابر يک توکل کورکورانه که يکي از علل عقبماندگي جهان اسلام به شمار ميرود، نبود، بلکه اين به معناي کسب سود از طريق تلاش فردي و ابدي کردن آن از راه هزينه براي شاد ساختن ديگر انسانها بود. کاري که به واسطه ي اخلاقي منبعث از عشق و تنها با رهايي از اسارت مال و ثروت ممکن بود، کار عشق و کاري عاشقانه بود.
يونس امره، شاعر بزرگ ترک در قرن سيزدهم، با سرودن اشعار ذيل: “Ne varliia sevinürem/ Ne yokluia yerinürem/ ‘Iikunila avu nuram/ Bana seni gerek seni”.......... ، ضرورت آزادگي انسان در برابر ثروت دنيا را به زبان ميآورد. صاحبان ثروت نيز با وقف کردن اموال خود در راه شاد کردن ديگر انسانها، اين حريت و آزادگي را دنبال ميکردند. انسانهايي که مطابق عشق بيانشده در اين شعر يونس عمل ميکردند: من در پي دعوا نيستم/کار من تاکيد بر عشق است/خانه ي دوست دلهاي ماست/براي برپاساختن دلها آمدهام، با ايجاد مؤسسات وقفي، در جهت ساختن و برپاداشتن دلها ميکوشيدند.
هدف از کسب منفعت و خرج کردن آن در راه سعادت ديگر انسانها همين بود. اوقاف بهترين راه براي رسيدن به اين هدف دانسته ميشد. هر وقف يا خيرات که کشور را آباد و انسانها را شادمان ميساخت، ثمرههاي عشقي بودند که يونس در اشعارش بدان اشاره داشت.
نتیجهگیری
جامعه ترک از قرهخانيان تا عثمانيان، مفاهيم قرآني خيرات و مسابقه در انجام خيرات را به ايجاد آثار وفقي تفسير ميکرد و براي به عمل درآوردن اين نگرش، فرهنگ خيرات ترک را خلق کرد.
فلسفه اساسي اين فرهنگ در جمله ي "تو از همه نيکتر باش و هميشه نيکويي کن" از يوسف خاص حاجب در کتاب قوتادغوبيليگ، در آثار فارابي و طورسون بيگ، در وقفنامهها و خلاصه، در تمام ادبيات عثماني به چشم ميخورد. بررسي و درک اين امور ميتواند ابزار آفرينش يک تمدن جديد با همان ظرافتها و انساندوستيها باشد.
این مطلب برداشت و خلاصهای از مقاله "وقف یا نظام خیرات در دوره ی عثمانی"؛ نوشته "بهاء الدین یدی ییلدیز " و ترجمه "علیرضا مقدم" است که در همایش خیرماندگار شرکت کرده است.
لینک مقاله در خیر ماندگار
دیدگاه خود را بنویسید