محمد حسین برکوک؛ "مسئول گروه جهادی السابقوناین" در رابطه با اردوهای جهادی برای کمک به مناطق محروم می‌گوید: حرکت باید مستمر باشد. از آنجا که دانشجو بودیم و مخاطبانمان دانش‌آموز بودند، تصمیم گرفتیم دو بار در تابستان، یک بار بین دو ترم و یک بار هم در نوروز، اردو برگزار کنیم.

بعد به این نتیجه رسیدیم که دانش‌آموزانمان هم باید یکسان باشند و مخاطب مشخصی داشته باشیم. با مسئولان آموزش‌وپرورش صحبت کردیم و در یک دسته مدارسِ مشخص پایگاه زدیم. البته اشتباهاتی هم کردیم و سختی‌هایی هم کشیدیم.
فرض کنید می‌خواستیم با مسئولان آموزش‌وپرورش یا فرماندار صحبت کنیم. در آن زمان مسئول مجموعه که من بودم ۲۱ سالم بود و دوست دیگرم ۲۲ ساله، هر کجا می‌رفتیم کسی ما را تحویل نمی‌گرفت! 

شخصیتی مجازی ساختیم به نام «حاج آقا موسوی» که مثلا مسئول گروه است، هر کجا می‌رفتیم، سلام حاج آقا موسوی را ابلاغ می‌کردیم و در ادامه مثلاً این موضوع!
به هر حال با راهکارهای این گونه راه پیدا کردیم و جلو رفتیم. جاهای مختلفی از کشور را گشتیم، ایلام رفتیم، خراسان جنوبی، کرمان و نهایتاً سیستان‌وبلوچستان؛ اما بعد از گذشت مدتی، به این نتیجه رسیدیم تمرکز را حفظ کنیم.

آشنایی با فعالیت‌های نیکوکارانه در گروه‌های جهادی

سوالاتی که در طی مصاحبه با آقای برکوک مطرح شد، به قرار زیر است:

1. مدل کاری شما «هجرت» بود یا «سكني»؟ غالب گروه‌های جهادی یکی از این دو نوع‌اند.

اولش هجرت بودیم؛ ولی بعد متمرکز شدیم روی سیستان و بلوچستان. البته این تمرکز هم جای بحث دارد؛ چون سیستان و بلوچستان ۱۱ درصد مساحت کل کشور است، این طوری نیست که فقط در یک منطقه مستقر بوده باشیم. به طور کلی داخل استان فعالیت داشتیم.
زمانی گروهی در منطقه کوچکی مثلاً دهستان، یا بخش یا شهرستان خدمت می‌کنند؛ اما ما قصد کردیم در استانی که ۱۱ درصد مساحت کل کشور را دارد، دسته خاصی از خدمات را در حوزه آموزش‌وپرورش ارائه دهیم.

2. به نظر خودتان تفاوت کار جهادی با سایر کارهای خیریه‌ای در چیست؟

کارهای انسان دوستانه و آموزش نیکوکاری در کشور ما زیاد انجام می‌شود؛ اما کار جهادی شاخصه‌هایی دارد که متفاوتش می‌کند.
من با یک مثال شروع می‌کنم: زمانی نشستیم فکر کردیم حالا که کار محرومیت‌زدایی انجام می‌دهیم، چقدر دوست داریم این محرومیت ریشه کن شود؟

برای مطالعه :

جایگاه نیکوکاری و عمل خیر در نظام آموزش کشور

بعد به درون خودمان مراجعه کردیم دیدیم، ناخودآگاه یا حتی خودآگاه، دوست نداریم این محرومیت ریشه کن شود؛ چرا؟ چون آدمی که در کار محرومیت‌زدایی است، اصلاً فلسفه وجودی‌اش این محرومیت هست. اگر محرومیت تمام شود، اصلاً حضورش معنی دار نیست!
این برمی‌گردد به اینکه آدم دنبال این است که خودش وسط بازی باشد. حالا چه ربطی به کار جهادی دارد؟ اینکه آدم‌ها از خودشان بگذرند و بر اساس احساس وظیفه در دوره‌ای مشخص کار کنند و دنبال این نباشند که همیشه خودشان وسط زمین بازی باشند، این یکی از شاخص‌های کار جهادی است که آسیب را به صورت موردی برطرف کنند.

کارهایی که در خارج انجام می‌شود، نمی‌خواهم بگویم همه‌اش، اما برخی تنها جنبه نمایش رسانه‌ای است. فرد جایی کمکی می‌کند، فیلم می‌گیرد تا جایی نمایش دهد. نمونه‌های داخلی‌اش هم هست. بعضی از مؤسسات خیریه وابسته به مجموعه‌های اقتصادی کشور هم کار خیر انجام می‌دهند؛ اما از کنار این کار خیر مثلاً معافیت اقتصادی دارد.

3. معافیت مالیاتی به نظر شما بد است؟

نه نمی‌گویم بد است؛ اما این یک ستاره دارد و اگر روزی این کار معافیت مالیاتی را پوشش ندهد، آن وقت ممکن است دیگر تکرار نشود.
اگر شما دنبال کار اساسی می‌گردید، باید کاری را انجام دهید که دو تا ستاره داشته باشد، یعنی هم به آن منطقه کمک کند، هم در درون آدم‌ها جرقه‌ای را ایجاد کند و آن جرقه شاخصه کار جهادی است. به این معنی که در درون آدم‌ها تغییری اتفاق بیفتد و آن تغییر احساس وظیفه نسبت به هم نوع است.

4. در بین صحبت‌های‌تان اشاره کردید که به برخی حرکت‌های محرومیت‌زدایی انتقاد دارید!

گاهی برخی از دوستانی که در حرکت‌های محرومیت‌زدایی فعال هستند، می‌گویند هدف ما خودسازی است و ما در این کار خودسازی می‌کنیم. در واقع چون نمی‌توانند هدف اصلی را که همان محرومیت‌زدایی است، کارآمد انجام دهند، روی این موضوع مانور می‌دهند تا مثلاً حضورشان را توجیه کنند. ما این نقد را داشتیم که این هدف خودسازی نمی‌تواند هدف اولی باشد.

خودسازی درضمن کار به صورت ناخودآگاه پیش می‌آید؛ ولی حتما باید کارآمدی داشته باشید تا بعد اگر آن کارآمدی اتفاق افتاد در کنارش خودسازی هم اتفاق بیفتد.
در واقع به بهانه خودتان نروید، به بهانه رفع محرومیت بروید. خیلی تندتر بخواهم بگویم، این اصلا «توریسم فقر» است که عده‌ای می‌روند مناطق محروم تا در خاطراتشان نقل کنند: «جایی رفتیم که موبایل آنتن نمی‌دهد!».

فردی که در نهایت امکانات هست، خوشحال است از اینکه جایی رفته که از امکانات به دور بوده و این برایش جذاب است تا مثلاً قدر داشته‌هایش را بیشتر بداند. دقیقاً مشابه اینکه فردی از آمریکا کلی پول می‌دهد تا برود آفریقا ماجراجویی را تجربه کند. حالا در مدل وطنی برخی آمده‌اند رگه‌هایی از معنویت به این کار اضافه کرده‌اند؛ ولی در باطن همان است. خیلی وقت‌ها هم بازخوردش بین مردم خوب نیست.

البته این آسیب فقط به اردوهای جهادی برنمی‌گردد، خیلی از کارهای محرومیت‌زدایی دیگر هم، این گونه است. مجموعه‌هایی که می‌روند از چشمِ دانش‌آموز فقیر عکس می‌گیرند، بعد آن عکس را می‌گذارند داخل مجلات‌شان که پول بیشتری جمع کنند.

5. پس در آن زمان تصمیم گرفتید در استان سیستان‌وبلوچستان متمرکز شوید و در حیطه آموزش خدمت ارائه دهید.

گروه‌هایی مثل ما یکی از آسیب‌هایشان این است که وقتی می‌روند در مناطق محروم، خدمات متفاوت ارائه می‌کنند و این باعث می‌شود که سازمان‌های محلی، هیچکدام کار را، وظیفه خودشان نمی‌دانند و بین بخش‌های دولتی پاس می‌دهند.
به عبارت دیگر یکی از مشکلات گروه‌های جهادی در مناطق این است که وقتی به اداره جهاد و کشاورزی مراجعه می‌کنند، می‌گویند چرا آمدید اینجا، بروید بهزیستی. به بهزیستی مراجعه می‌کنند می‌گویند بروید فرمانداری و.... چرا؟

چون کار این گروه‌ها را هیچکدام از این سازمان‌ها به تنهایی نمی‌توانند برای خودشان روزمه کنند. اگر هم همه‌شان بخواهند مستند کنند، آن وقت مخاطب می‌گوید این چه کاری است که همه سازمان‌ها روزمه کرده‌اند؟پس معلوم است همه دروغ می‌گویند.
ما در آن زمان تصمیم گرفتیم فقط با یک نهاد کار کنیم. با توجه به کاری که انجام می‌دهیم، سراغ آموزش‌وپرورش رفتیم. البته نوع ورود ما سازمانی نبود، نوعی ورود همدلانه بود که تا لایه‌های پایینی سازمان هم رسوخ کردیم و همه ما را می‌شناسند و بدونِ اغراق با ما همکاری می‌کنند.

روز به روز هم این ارتباط مستحکم‌تر می‌شود، مثلاً سیستان‌وبلوچستان 32 تا منطقة آموزش‌وپرورش دارد، از این 32 تا منطقه فکر می‌کنم، حدود 27 تا را ارتباط صمیمانه رفاقتی داریم. خود افراد بومی و معلم‌ها هم به ما محبت دارند. برای مثال مدرسه‌ای امسال 17 تا قبولی رشته پزشکی داشت یا یک نفر رتبه دوم انسانی که دانشگاه فرهنگیان قبول شد و می‌خواهد معلم بشود.

این هر دو اتفاق در مدرسه‌ای بود که اولین پایگاهِ ما در سیستان‌وبلوچستان بود. ما ادعا نداریم که این کارِ گروه ما بود و این را از زحمات دبیران بومی‌شان می دانیم؛ اما خودشان به گروه ما محبت دارند و پشت سر گروه ما بارها گفته‌اند شروع کارمان در نتیجه حضور این گروه جهادی ست.

6. در واقع ارتباط مثبتی بین شما و معلمان و دانش‌آموزان آن مناطق شکل گرفت. درست است؟

بله این ارتباط شکل گرفته است. البته اینها تحت تأثیر اشتباهاتی است که قبلاً انجام دادیم؛ یعنی نمی‌خواهم بگویم ما آدم‌های علیه السلامی بودیم!
مثلاً زمانی کارهایی در مناطق محروم انجام می‌شود؛ اما در بلندمدت اعتماد به نفس آدم‌های آن منطقه از بین می‌رود یا کرامتی زایل می‌شود، تلاش کردیم این اتفاق نیفتد. 

از جایی به بعد گفتیم شما به این توانمندی رسیدید، ما از این به بعد می‌رویم جای دیگر. برای نمونه در همین انتخاب رشته در سراوان، چند سالی فعال بودیم. امسال به ما گفتند این دانش‌آموزهایی که شما تربیت‌شان کرديد و الآن هم دانشجو هستند، خودشان می‌توانند کار انتخاب رشته را انجام بدهند؛ بنابراین ما دیگر نرفتیم.

7. بعداز ۹ سال فعالیت و تجربه به نظرتان مهم‌ترین کاری که باید در رفع محرومیت انجام بشود چیست؟

بله؛ بعد که این پایگاه مستحکم‌تر شد، کارهای دیگری هم کردیم. در واقع یک سری سیاست و راهبرد داریم. البته این‌هایی که می‌گویم شاید فقط برای سیستان‌وبلوچستان اعتبار داشته باشد.

اگر کمی مرور کنید، در نسل‌های قبلی ما آموزش‌وپرورشی بودن، شأن اجتماعی والایی داشت. روز به روز این شأن اجتماعی افت کرد حداقل در تهران و دوروبر ما، اما اوضاع سیستان‌وبلوچستان مثل نسلِ قدیمیِ ما در تهران است؛ یعنی آموزش‌وپرورشی‌ها در سیستان‌وبلوچستان شأن اجتماعی والایی دارند.

در سیستان‌وبلوچستان به این نتیجه رسیدیم که اگر می‌خواهیم کارهای محرومیت‌زدایی انجام بدهیم، یکی از بهترین بسترها برای ما شبکه آموزش‌وپرورش است. شبکه آموزش‌وپرورش خصوصیتی دارد که گسترده‌ترین شبکه انسانی و تجهیزاتی را در کل کشور دارد. شما وقتی به روستایی می‌روید، در آن روستا از بین تمام سازمان‌های دولتی و حاکمیتی چه می‌بینید؟

فقط خانه بهداشت و مدرسه؟ خانه بهداشت یعنی وزارت بهداشت، مدرسه یعنی آموزش‌وپرورش. در واقع نماینده دولت آنجا معلم است و بستر حضورش هم مدرسه هست. ما متوجهِ این موضوع شدیم که باید از بسترِ مدرسه آغاز کنیم. علاوه بر این برای انجام کارها به شبكه انسانی احتیاج داشتیم و بهترین شبکه انسانی همین آموزش‌وپرورشی‌ها بودند.

ما با این شبکه جلو رفتیم و سعی کردیم کارهای دیگری هم انجام دهیم؛ مثلاً در حوزه اشتغال، یا بهداشت و درمان بستر همه اینها مدرسه است. حتی برای خودمان مشخص کردیم که کمک شخصی نمیکنیم، مثلاً ارزاق نمی‌دهیم؛ ولی اگر بخواهیم ارزاق توزيع کنیم، در همان مدرسه شبانه‌روزی استفاده می‌کنیم. این طور هم خیر و برکتش بیشتر است، هم این روحیه در افراد منطقه ایجاد نمی‌شود که چشمشان به دست ما باشد.

8. در حوزه مدرسه‌سازی هم فعالیتی داشتید؟

بله تابه حال ۷ مدرسه ساختیم؛ اما در داستان مدرسه‌سازی هم هدفمان مدرسه سازی نیست. ما در مدرسه سازی دنبال این بودیم که اگر مثلا ما یک مدرسه می‌سازیم، ۵ تا مدرسه از بومی‌ها جوانه بزند. برای مثال در سراوان روزی که اولین مدرسه راکلنگ می‌زدیم، سراوان مجمع خیرین مدرسه‌ساز نداشت و الآن مجمع خیرین مدرسه‌ساز دارد که بومی منطقه است و تا الآن ۲۰ تا ۳۰ مدرسه ساخته است.

9. برای این به قول خودتان جوانه بزنید، چه کاری دقیقا انجام دادید؟

برای گفت‌وگو با مردم وقت می‌گذاریم. در واقع متقاعدشان می‌کنیم که هر تعداد که می‌توانند مدرسه بسازند. ضمن اینکه ما افراد محلی را کاملاً می‌شناسیم و مثلاً می‌دانیم کدام افراد متمول هستند. علاوه بر اینها متوجه شدیم افراد بومی از مدارسِ بومی‌ساز، بیشتر از مدارس خیرساز محافظت می‌کنند.
شما اگر مدارس نوسازی که افراد خیر ساخته‌اند را ببینید، به نظر 10 سال است که ساخته شده‌اند. افراد بومی خیلی برای این مدرسه‌ها دل نمی‌سوزانند؛ چون فکر می‌کنند خیری که آن را ساخته است، بازهم می‌آید و می‌سازد.

به همین دلیل فکر می‌کنیم خودشان باید بسازند و الان هم مطالبه افراد بومی از ما این نیست که مدرسه بسازیم؛ بلکه مثلاً می‌گویند بیایید با فلان فرد متمول صحبت کنید؛ بلکه متقاعد شود و مدرسه بسازد. شاید خودشان نتوانند آن فرد را قانع کنند؛ اما ما را به عنوان شخصیتی که نفوذ دارد و می‌توانند افراد را متقاعد کنند، می‌شناسند.

10. سؤال قبلم را طور دیگری می‌پرسم:
به نظر شما در حوزه محرومیت‌زدایی اولویت اقدامات چه باید باشد؟ اولین اقدام مثلاً بحث آموزش است یا در حوزه‌های دیگر؟

بحث این نیست که در آموزش است یا در حوزه‌های دیگر، نوع رفتار مهم است. حتی اگر قصد دارید خدمات پزشکی بدهید برای مال دندان پر می‌کنید یا هرکارِ  دیگر، باید ببینید آیا باعث نمی‌شود که این افراد توجه‌شان به بهداشت دندان کم شود؟

زیرا مثلاً ممکن است بگویند اینها سالی یک بار می‌آیند و دندان ما را درست می‌کنند. من می‌گویم نوع کار نباید فقط تسکینی باشد، باید علاوه بر درمان و تسکین از جنس پیشگیری و آموزش هم باشد.
مشکل این است که رسانه و جامعه ما، آن پر کردن دندان برایش مهم‌تر از آموزشِ بهداشتِ دندان است و مدرسه‌سازی نیز مهم‌تر از آموزش به دانش‌آموز است، اما به طور کل در حوزه‌هایی که گفتید به نظرم آموزش و اشتغال خیلی مهم است. این دو حوزه را خیلی مهم می‌دانیم و توان عمده‌مان را نیز در این دو موضوع گذاشته‌ایم.

11. گروه شما در حیطه اشتغال چه کاری انجام داده است؟

سالی دیدیم که خرمای بلوچستان را از استان‌های دیگر می‌خرند و به اسم خرمای خودشان بسته‌بندی و صادر می‌کنند، کارگاهی زدیم، خرما را بسته‌بندی کردیم و تحت عنوان خرمایِ بلوچستان در بازار تهران فروختیم. نتیجه‌اش این شد که همان افرادی که مثلاً کیلویی هزار تومان با منت از کشاورز خرما می‌خریدند، وقتی دیدند ما وارد این بازار شدیم، آنها هم رقم‌هایشان را افزایش دادند. البته سال دوم ادامه ندادیم؛ ولی خیروبرکتش به مردم رسید.

12. بیشتر به نظر می‌رسد به آدم‌های آن منطقه اعتماد به نفس دادید، درست است؟

بله، به آدم‌ها اعتماد به نفس دادیم و به رقمِ واقعی، محصولاتشان را فروختند؛ یا کاری که الآن داریم انجام می‌دهیم در موضوعِ سوزن‌دوزی است. احتمالاً دیده‌اید مجموعه‌هایی که سوزن‌دوزی سیستان‌وبلوچستان را در اینستاگرام می‌فروشند. چند تولیدکننده محلی که برند دارند را پیدا کردیم، اجناسشان را خریدیم. بعد یکی از خیرانی که با ما همکاری می‌کرد و در لندن زندگی می‌کند، قبول کرد گالری‌ای درلندن بزند و این کارها را بفروشد.

این گالری ان‌شاء‌الله در ۲۰ ژانویه امسال برپا شد. کار سومی که انجام دادیم در خصوص دام‌و‌طیور است. با توجه به شرایط منطقه تولید بلدرچین مناسب است. دستگاه‌های جوجه‌کشی در چند روستا گذاشتیم تا به صورت اشتراکی بلدرچین تولید کنند.

13. یکی از مشکلات استان، موضوع محیط زیست است. آیا در این وادی هم وارد شده‌اید؟

بله؛ خیلی برایمان مهم است. مثلاً طرحی به نام «مدرسه سبز» راه انداخته بودیم، از جنس طرح‌هایی بود که با مردم صحبت می‌کردیم و آنها را درگیر می‌کردیم. یکی از بدی‌های منطقه این است که هیچ درخت و بوته‌ای در مدارس نیست و دانش‌آموز هم وقتی از دوران مدرسه هیچ درختی نبیند، این علاقه را نسبت به محیط زیست پیدا نمی‌کند.

بیشتر بخوانید :

مدیریت سفیران مهربانی در موسسات خیریه

با رایزنی شهرداری و کمک دانش‌آموزان و معلمان در مدارس، درختکاری کردیم و هرکدام از این درخت‌ها را به تعداد مشخصی از دانش آموزان واگذار کردیم. طرح دیگری راه انداختیم با عنوان «غبار روبی مدارس».

در هفته آخر شهریور با همکاری اولیا و معلمان، حتى ادارات دیگر مدارس را غبار روبی کردیم. البته این کار شاید در نگاه اول به محیط زیست ربطی نداشته باشد؛ ولی در ادامه به سمت محیط زیست می‌رود که دانش‌آموز به محیط پیرامونش حساس شود و دیگر پلاستیک و زباله را در محیط رها نکند.

طرح سومی که داریم روی آن کار می‌کنیم، این است که مجموعه‌ای گیاه و درخت را با نگاه تجاری بکاریم. مثلاً درختی که متناسب با اقلیم باشد، این درخت آب کمی بخواهد؛ اما تولید چوب و علوفه هم بکند. اگر نتوانیم این کار را با نیازهای روزمره مردم همگام کنیم، صرفاً دغدغه‌ای فانتزی جلوه می‌کند؛ ولی اگر با نیازهای روزمره همگام شود، آن وقت پایدار می‌ماند.

14. اگر از شما بپرسند که در یک کلام به دنبال چه هستید، چه می‌گویید؟

می‌گوییم ما به دنبال توسعه هستیم، هم توسعه پایدار و هم توسعه مردمی. درباره این موضوع هم مطالعاتی کردیم. کارگروهی داریم به نام «کارگروه مطالعاتی توسعه» و درباره این مفاهیم مطالعه و بررسی می‌کنیم. مطالعاتمان هم بیشتر پیرامون روش‌های متفاوت توسعه است و اینکه چه آسیب‌هایی ممکن است داشته باشد یا چه نوع نگاهی در توسعه مؤثر است.
علاوه براین خیلی خودمان را نقد می‌کنیم. ممکن است اشکالاتی داشته باشیم؛ اما به دنبال رفع این اشکالات هستیم. ادعاهم نداریم که هر کاری انجام می‌دهیم، درست است، اما ادعا داریم که کارهای‌مان درست مطلق نیست و نیاز به اصلاح دارد.